اثری از ساغر نیکو بخت از شاعران انتشارات حوزه مشق
خودم را دعوت دادم سیگاری تعارف میکنم بدون هیچ واژه ای در شعر می غلتم ضاعقه ای پر شتاب عاشقانه ام را در خود پیچید در عبور رهگذری مات از نگاه سرد اندیشه ای در سرم موشکافانه عبور کرد و مفلسانه مرا به نوشتن واداشت صدای وزش باد پنجره را بست پای زمان در لنگ مانده پاییز به روخسارم لمید است دلتنگی مرور میشود برگ برگ خاطرات از لای سیم های دفترم بیرون خزیدند تردید کردم در آخرین نگاه بوسه میمیرد و دستانم به لرزه می ایند تپش نگاهم پشت شیشه میگریزد من ماندم، آهی سنگین در گلو #ساغر نیکوبخت...