شگفت در اندوه فرو نرفتن است جوانه زدن در قلب را دیدن است آری نبض تب دار امید را شنیدن است سمیه سادات رنجبر ❤️💎 روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
مبادا یک دمی من را فراموش کنی مرا از دوری ات با غم هم آغوش کنی مبادا نام من هم رَوَد از یادت مرا در انتظاری تیره مدهوش کنی سحر گشتم و اکنون با غروبی سخت میجنگم مبادا لحظه ای من را فراموش کنی سحر شعبانی از هندیجان 💎❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق
درڪارِ خود از شُبہـہ و تردید گذشتیم چون آتش و دود از دلِ ناهید گذشتیم ما سوتہ دلانیم ڪہ اندر رهِ مقصود از ڪُرنشِ بیہـوده و تمجید گذشتیم درشامِ فراقِ تو سیـہ روی بماندیم وَز روشنی و تابشِ خورشید گذشتیم روشن تر از آنیم ڪہ در آیِنـہ گنجد نوریم و ز هر آنچہ ڪہ تابید گذشتیم حسرت بہ دلانیم ڪہ بی اذن و اشاره اندر رهِ وصلِ تو ، از امید گذشتیم رازیم ڪہ در سینہ و دل هر دونہانیم از هر ڪہ ز ما قصہ بپرسید گذشتیم بستیم زبان از سخن آنگونہ ڪہ لاف است اینگونہ ز تشویق و...
بنامِ عشق ، بنام چکامه های غزل بنام خوبترین حال ، در ثنای غزل تو بهترین غزلی در کتاب شعر خدا نوشته با دل خون ، یارِ آشنایِ غزل به سجده گاه دلم تا قلم سجود کند نخوانده ، میشنوم ذکرِ ربنّای غزل سپیدهدم که خدا میزبانِ قلب من است تو را طلب کنم از جانبِ خدایِ غزل خدا ، به قامت زیبای تو غزل پوشید زِ اِنحنای تو آموخت ، انحنایِ غزل مرا به شعر بسوزان دوباره خلقم کن طلا کنم مسِ دل را به کیمیایِ غزل ...
بهترین اتفاق دنیایی، شک ندارم تمام من هستی طعم ناب شراب شیرازی، سرخوشی مدام من هستی از نگاهت شکوفه اعجاز، می تکانی بروی اشعارم دفترم عطر عشق می گیرد، موجب التیام من هستی می شود چشمهای من پر نم، می چکد از لبان من احساس تا بگویم به تو بمان و نرو، بهترین همکلام من هستی دردهایم همه بخاطر تو، غصه هایت تنيده در دل من هر نفس باتو زندگی کردم همره بامرام من هستی بي تو هستم هميشه طوفاني ، بي تو در لاك خويش زنداني بازگرد اي شكوه باراني، حسرت ناتمام من هستي ...
نمی بازد کسی در صفحه ی شطرنج شاهش را حریف اما به مسلخ می برد گاهی سپاهش را اگر بیراهه رفت آن کس که خلقی پشت او بوده ست به سختی می دهد روزی تقاص اشتباهش را خدا هرگز نمی بخشد کسی را که بیاندازد به دوش دیگری سنگینی بار گناهش را پشیمان است در تنهایی و حسرت ، چه سود اما؟ پلنگی که به زیر آورد مغرورانه ، ماهش را به آب زمزم و کوثر نمی گردد سپید آخر اگر صد بار هم شوید فلک بخت سیاهش را وفاداری مخواه از هیچکس در عالم نامرد که حتی آشنا هم...
دنیای من خلاصه شده در نگاه تو شیرین تر از بهشت؟ یقینا گناه تو الحق که بسته از همه جانب بدون حرف دست تمام حور و پری روی ماه تو... شیطان اگر تو را شب مهتاب دیده بود میشد خودش به قطع یقین سجده گاه تو از این به بعد کفر منو دین من تویی... من دوست دارم آنچه فقط دل بِخواه تو رو میکنم به سمت هر آن جا که ساکنی در من همیشه قبله ی حاجات راه تو هرلحظه با منی به مساوات هر نفس اینجا درون سینه ی من زیستگاه تو ...
زندگی یک جاده ی بی انتهاست همچو شعر من پر از رنگ و صفاست شعر من سرتا به سر حرف دل است زین سبب آغاز و انجامش وفاست عشقِ سلطان تمام شعر من آن که بر هر زخم قلب من شفاست بیت بیت دفتر شعرم بر این صدق دعوی کلام من گواست در هوای عشق یار است دل... هر چه بر شعرم زنی بوسه رواست عشقِ یار،شعر من را سبز کرد چونکه بر هر بی نوا برگ و نواست نام من مارال و شعرم بی زوال زنده...
حسرت در حسرت است نقش چشم منتظر گو به کدامین سمت رفتهای بسان پرستو که با بهار میرود چشمانم سراغت را میگیرد گوشهایم صدایت را میشنود وهر برگی که میریزد تپش قدمهای تو را دارد نگذار بی عشق سر کنم اندکی بیشتر بیا دل حسرت دیدار توست وشبا هنگام منتظر توام مهربانو بزرگمهر ❤️💎 روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق