قلم شما

اثری از بانوی هنرمند مائده غریبی نظرلو_انتشارات حوزه مشق

اگه هیچ وقت بهار نیاد چی؟

اگ زمستون دلت اونقدر شدید باشه که بهاری نیاد چی؟ من وسط بهار از دست دادمت.. وقتی چشاتو بستی زمستون قلبم شروع شد .. گفتن خوب میشه،بهارت میاد دوباره.. نیومد..یکسال گذشته اما بهاری در کار نیست.. نه تنها بهار گرمای تابستون،عاشقانه های پاییز هم نیست..شکوفه ای نیست شکفتنی هم درکار نیست.. سرمای مطلق تنها چیزیست که حس میشه..

دوست داشتم بگم کاش برگردی..اما خوب میدونم که برگشتنی در کار نیست… کاش هیچ وقت هوس رفتن نمیکردی،کاش میفهمیدم داری میری.. شاید اونموقع یکم بیشتر تو سیاهی چشات نگا میکردم،موهاتو مرتب میکردم،می بوسیدمت و محکم بغلت میکردم.. اما الان جز سردی چیزی ندارم.. کاش بودی و می‌دیدی دیگه چشام نمی خنده وقتی اسممو صدا میزنی.. کاش بودی و میگفتی دختر مگه بچه ای اینجوری ذوق میکنی ؟

منم میخندیدم و با پررویی می گفتم آره اما نیستی!  کسی جاتو پر نمیکنه..چطوری تونستی یک سال نباشی؟ چطوری تونستی شب یلدا نباشی تا بازم گیر بدی به چیدن سفره ؟ چطوری تونستی عید تنهامون بزاری؟ چطوری تونستی تو جشن دانشگاهم نباشی؟ تو حتی دانشجو شدنم منم ندیدی! من قرار بود بعد کنکورم ببرمت بیرون.. یادته گفتم گواهینامه گرفتم چقدر ذوق کردی؟افتخار رو تو چشات دیدم..اما نموندی !

نموندی بشینی تو ماشینی ک راننده اش منم.. هیچ وقت بهت نگفتم اما قرار بود با اولین حقوقم ببرمت مسافرت و کلی بخندی،ذوق کنی و افتخار کنی بهم و منم بمیرم برا خوشحالیت.. اما الان چی ؟

بعد سالها قرار بود ما خوشحال باشیم.. قرار بود دغدغه مون فقط این باشه ک چی بپوشیم و کجا بریم.. کاش هیچوقت هوس رفتن نمیکردی.. کاش دستات سرد نمی شد! کاش چشات بسته نمی شد!

کاش قلبت واینمیستاد! و میلیون کاش بی نتیجه.. روز ها می گذره و درد دلم بی التیام تر از همیشه میشه و تنها امیدم اینه ک اونجا خوشحالی و آروم حتی اگر من بی تو و تو بی من باشی بازم ارومی و من تنها آرزوم اینه ک پر از آرامش باشی 🙂

(تقدیم به پدربزرگم..روحت شاد ای عزیزِ جان)

Author Image
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *