index.png
IMG_20220810_150911_239

کشف استعداد برتر

شاعران و نویسندگان,قلم شما,معرفی تازه های کتاب

ترانه محمودی از هنرمندان انتشارات بین المللی حوزه مشق

حضور هنرمند عزیز ترانه محمودی در غرفه انتشارات بین المللی حوزه مشق       سی‌وپنجمین دوره نمایشگاه کتاب تهران (1403)، در دو قالب نمایشگاه مجازی و فیزیکی و با تکرار تجربه حضور ناشران و با شعار «بخوانیم و بسازیم» برگزار می‌شود. شمارش معکوس برای آغاز نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ تهران آغاز شده است. این دوره از بزرگترین رویداد فرهنگی کشور به میزبانی مصلی امام خمینی (ره) از ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت‌ماه با شعار «بخوانیم و بسازیم» برپا خواهد شد. در این دوره بیش از ۱۵۰۰ ناشر داخلی و خارجی حضور یافته اند.  در این دوره انتشارات بین المللی حوزه مشق...
شاعران و نویسندگان,قلم شما

پویش بهترین شعر ،دلنوشته و داستان سال ۱۴۰۲_انتشارات حوزه مشق

انتشارات بین المللی حوزه مشق و گروه بزرگ کشف استعداد برتر پویش (بهترین شعر،دلنوشته،داستان کوتاه)برگزار می کند. به گزارش روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق، این مجموعه این پویش را راه اندازی کرده تا بهترین شعر، داستان،داستان کوتاه سال ۱۴۰۲ از نگاه اهالی فرهنگ و هنر مشخص شود. بر اساس متن فراخوان، شرکت کنندگان در این پویش داستان کوتاه، دلنوشته و شعری که امسال از شاعران و نویسندگان حال حاضر کشور شنیده اید یا خوانده اید را معرفی خواهند کرد و به این نکته اشاره می کنند که چه شعری و از کدام شاعر یا نویسنده از نظر آنها...
گفت و گو با هنرمندان

گفت و گوی صمیمی با بانوی هنرمند حیات بهزادفرد_نشر حوزه مشق

مصاحبه با نویسنده داستان لطفا خودتان را برای مخاطبان مجموعه بزرگ حوزه مشق معرفی کنید:حیات بهزادفرد دختری گم شده درکتاب های عاشقانه،نوشتم رومدیون قلبم میدونم که احساسم رو به چالش میکشه. چه چیزی شما را به نوشتن داستان علاقه‌مند کرده است و چگونه شروع کرده‌اید؟دیدن مشکلات دیگران وهمچنین اتفاقات زندگی خودم که باعث میشد عمیق فکرکنم وبعدش هم که قلمم حرف های دلم رو به زبان میاورد.دقیق زمان شروع اکثرشان ازتیترنویس های کمی که بی دلیل مینوشتم شروع شد وبعدمتوجه شدم که قلم خوبی دارم ومیتوانم ادامه دهم. آیا داستان‌نویسی برای شما یک هدف بلندمدت است یا یک هنر عاشقانه؟قطعا...
قلم شما

داستانی از بانوی هنرمند فاطمه افلاطونی _نشر حوزه مشق

 فیروزه خاتون   کد خدا، آهای کدخدا...کسی خونه نیست؟ -بیا تو مشد علی در بازه یا الله -بفرما،بفرما کدخدا، مزاحمت شدم بگم‌که امسال ماشالا محصول زیاده، نمیرسیم به موقع برداشت کنیم ،می ترسم به سرما بخوریم، شما فکری برای این موضوع نداری؟ -راستش خودمم به این مساله فکر کردم‌،نظر من اینه که هر روز زمین یکی از اهالی رو درو کنیم؛اینجوری کار بهتر و زودتر پیش میره . خیلی فکر خوبیه کد خدا، چه جوری مردم رو باخبر کنیم؟ -فردا همه رو جمع می کنیم‌ میدون ده،اونجا با هم‌تصمیم‌می گیریم‌. شب فرا رسید ،صدای جیرجیرک ها دشت را پر کرده...
قلم شما

داستانی زیبا از بانوی هنرمند رقیه صامتی_انتشارات حوزه مشق

دوباره از نو سارینااااا ، چقدر میخوای بخوابی دختر؟ بیدار شو صبحونه حاضره. صدای مامانم بود که از آشپزخانه صدام میزد. همیشه صبح زود، دقیقا موقعی که زمان مناسبی رو برای خوابِ دوباره شکار میکردم صدام میزد .خواستم جواب مامانم رو بدم و بگم بچه های مردم حداقل یه کاری دارن..یه انگیزه واسه زود بیدار شدن دارند نه منی که به خاطر افکار غلط شما هنوزم اینجام! ..اما دیدم حوصله جر و بحث با مامانم رو ندارم و با هزار زور و زحمت رفتم سر میز. سلام کردم و صبح بخیر گفتم. مامانم اخماشو تو هم فرو کرد و گفت:...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند باران نگهبان_انتشارات حوزه مشق

طلسم جنگل   یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. در این دنیای بزرگ جنگلی بود پهناور، وسیع و سرسبز. این جنگل رودخانه‌ای بزرگ داشت که از این طرف جنگل به آن طرف جنگل می‌رسید، این رودخانه آبی گوارا داشت که روزها وقتی نور خورشید به آن می‌تابید مانندی الماسی ذوب شده میدرخشید. آب آن رودخانه تا جایی پیش می رفت که از دره پایین می ریخت و تبدیل به آبشاری با عضمت می شد.سرتاسر جنگل را فرشی سبز از جنس چمن پوشانده بود و در اطراف این فرش درختانی انبوه از میوه های مختلف مانند:گیلاس،آلبالو،انواع تمشک،سیب و...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _انتشارات حوزه مشق

زیرِ درختِ بلوط بی بی گلابتون،در یک روستای بختیاری نشین، در استان خوزستان سکونت داشت.  بی‌بی بعداز سه دخترِ نابینا ، دست به دعا برداشت‌ تا که خداوند به او فرزندی صالح و سالم هدیه دهد. چند ماه بعد، دارای یک فرزندِ پسر شد . آقا بختیار تنها فرزند سالمِ بی بی بود. بی بی هیچگاه بختیار را از خود جدا نمی‌کرد . حتی وقتی به دکان ، مدرسه،یا خیابان می‌رفت ، بی بی گلابتون زیر سایه ی درخت بلوطی که بختیار را از خدا خواهش کرده بود ، منتظر برگشتش می ماند...  وقتی بختیار دو سال داشت ، آقا...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند محدثه سعادتی _انتشارات حوزه مشق

هیچ وقت دیر نیست   با صدای زنگ آلارم گوشی لای یکی از چشمامو باز کردم و با پیدا کردن گوشیم که روی زمین کنار تخت یک نفره و نیمه داغونم قرار داشت آلارمی که هر روز ساعت ۶ صبح بیدارم میکرد قطع کردم . طبق روال هرروز اول آه" خسته و بلندی کشیدم و بعد سرمو تو بالش فرو کردم و چند ثانیه تو همون حالت موندم . وقتی بلند شدم و داشتم به سمت سرویس کوچیک خونه کوچیکم می رفتم شروع کردم به بلند بلند حرف زدن با خودم اول میرم شرکت ... اونجا باید تا ۲ کار کنم...