قلم شما

داستانی زیبا از بانوی هنرمند رقیه صامتی_انتشارات حوزه مشق

دوباره از نو سارینااااا ، چقدر میخوای بخوابی دختر؟ بیدار شو صبحونه حاضره. صدای مامانم بود که از آشپزخانه صدام میزد. همیشه صبح زود، دقیقا موقعی که زمان مناسبی رو برای خوابِ دوباره شکار میکردم صدام میزد .خواستم جواب مامانم رو بدم و بگم بچه های مردم حداقل یه کاری دارن..یه انگیزه واسه زود بیدار شدن دارند نه منی که به خاطر افکار غلط شما هنوزم اینجام! ..اما دیدم حوصله جر و بحث با مامانم رو ندارم و با هزار زور و زحمت رفتم سر میز. سلام کردم و صبح بخیر گفتم. مامانم اخماشو تو هم فرو کرد و گفت:...