index.png
IMG_20220810_150911_239

کشف استعداد برتر

قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه_انتشارات حوزه مشق

دلم میخواد تو چشمای خدا زل بزنم و بگم دمت گرم که اونو سر راه زندگیم قرار دادی مرسی که یه تیکه از وجودتو تو وجودش قرار دادی و فرستادیش تو زندگیم. یجایی خونده بودم کسایی که عاشق هم میشن مثل این میمونه که قلباشونو جا بجا کرده باشن. اگر خار تو دست یکیشون بره اون یکی بیقرار میشه. خواستم بگم انگار که قلبم تو سینه ی اون میتپه و قلبشو گذاشته تو سینه ی من . جوری که اتفاقی واسش بیفته یا بغض کنه،اولین اشک از چشم من میاد. دلم میخواد دست خدارو بگیرم و بگم به خودت قسم...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه_انتشارات حوزه مشق

دلم میخواد تو چشمای خدا زل بزنم و بگم دمت گرم که اونو سر راه زندگیم قرار دادی مرسی که یه تیکه از وجودتو تو وجودش قرار دادی و فرستادیش تو زندگیم. یجایی خونده بودم کسایی که عاشق هم میشن مثل این میمونه که قلباشونو جا بجا کرده باشن. اگر خار تو دست یکیشون بره اون یکی بیقرار میشه. خواستم بگم انگار که قلبم تو سینه ی اون میتپه و قلبشو گذاشته تو سینه ی من . جوری که اتفاقی واسش بیفته یا بغض کنه،اولین اشک از چشم من میاد. دلم میخواد دست خدارو بگیرم و بگم به خودت قسم...
قلم شما

مینویسم از وقتی حال عجیبی داشتم…

می‌نویسیم از اوایل روزایی که حس دوست داشتنت در من داشت پدیدار میشد.. مینویسم از وقتی حال عجیبی داشتم وبه هیچکدوم از انتخاب های قبلیم شبیه نبود. مینویسم از بی خوابی شبام و تو فکرت و با صدات زندگی کردن. میدونی از کجا فهمیدم عشقه؟ زمانی که دیدم برعکس تمام انتخابام حضورت تو قلبم با اشک شروع نشد! بلکه با لبخند و ذوق تو دلم پیدات کردم. اما تو انگاری ورژن دیگه ای از منی! قبل از اینکه سروکله تو تو زندگیم پیدابشه من با وجود اینکه دورم شلوغ بود اما همیشه تنها بودم. وقتی تورو شناختم و حسمو بهت...
قلم شما

ستایش زنگنه این بار چه قشنگ برامون نوشته

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir خودمو به نزدیک ترین کافه ی محله رسوندم، بلکه سرم گرم بشه... روی میز کناری یه زوج عاشق رو دیدم ... گرمِ صحبت کردن بودن ... اقاعه گفت: میدونی روز اولی که دیدمت هیچ وقت فکر نمیکردم توجه ام بهت جلب شه ! مثلا اولین بار که بهم سلام کردی یادته ؟ خانمه گفت اره یادمه .. اقاعه گفت اون لحظه خیلی بی تفاوت سلام کردم دریغ از این که بدونم، دقیقا چند ماه بعدش برای شنیدن سلام از زبون تو حاضرم از هرچیزی که باعث میشه از صدات دور بمونم فاصله بگیرم! باید یجوری بمونیم برای هم که...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _انتشارات حوزه مشق

زیرِ درختِ بلوط بی بی گلابتون،در یک روستای بختیاری نشین، در استان خوزستان سکونت داشت.  بی‌بی بعداز سه دخترِ نابینا ، دست به دعا برداشت‌ تا که خداوند به او فرزندی صالح و سالم هدیه دهد. چند ماه بعد، دارای یک فرزندِ پسر شد . آقا بختیار تنها فرزند سالمِ بی بی بود. بی بی هیچگاه بختیار را از خود جدا نمی‌کرد . حتی وقتی به دکان ، مدرسه،یا خیابان می‌رفت ، بی بی گلابتون زیر سایه ی درخت بلوطی که بختیار را از خدا خواهش کرده بود ، منتظر برگشتش می ماند...  وقتی بختیار دو سال داشت ، آقا...