اثری زیبا از بانوی هنرمند فاطمه ارجمند منتشر شد
تیر آمد که گلو تر شد و مادر می سوخت روی دست پدری سینه و حنجر می سوخت بعد از او تا که زنی طفل در آغوشش بود از غم ناله ی نشکفته ی پرپر می سوخت "جرعه ای آب که می خورد به یاد طفلش بغض می کرد و از آن بغض فراتر می سوخت هر کجا رفت فقط شعله و آتش می دید فکر ،آتش به تنش می زد و باور می سوخت مثل شمعی به زمین دیده ی پر آهی داشت باز با یاد قد و قامت اکبر می سوخت هر کجا...