قلم شما

اثری از بانوی هنرمند شهرزاد فرهی_انتشارات حوزه مشق

از وقتی تو را می‌نویسم شعرم پایان نمی یابد دوست داشتن تو ادامه دارد. ❤️ فصل آغوش تو را من بهاری می کنم گر که غنچه از لبت باز و خندان بشود. ❤️ در هوای شعر من یک بغل آغوش توست شانه ات را تکیه کن بی نهایت خسته ام   ✍️ شهرزاد فرهی   💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎 انتشارات حوزه مشق ناشر برگزیده کشور در جایزه ملی کتاب سال جوانان شد. https://hozeyemashgh.ir/?p=14243&preview=tru چاپ انواع کتاب:  شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و... با شرایط ویژه  و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی،...
گفت و گو با هنرمندان

گفت و گوی مجله کشف استعداد برتر با خانم مرضیه آغازه از هنرمندان انتشارات حوزه مشق

۱/لطفاً خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید مرضیه آغازه هستم متولد سال ۱۳۷۹ استان خوزستان شهر ایذه دانشجوی ترم اخر دانشگاه فرهنگیان و نیروی رسمی اموزش و پرورش هستم در خانواده ای پرجمعیت متولد شدم و بسیار به شعر و نوشتن علاقه دارم ۲/علاقه ی شما به ادبیات از چه زمانی شروع شد؟ از دوران نوجوانی نسبت به شعرو نویسندگی علاقه داشتم ۳/از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟ از دوران دانشجویی به صورت جدی دنبال نوشتن بودم ۴/نظر خانواده در مورد شعر گفتن شما چه بود؟ خانواده بسیار حامی و پشتیبان من بودند و در این...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _انتشارات حوزه مشق

زیرِ درختِ بلوط بی بی گلابتون،در یک روستای بختیاری نشین، در استان خوزستان سکونت داشت.  بی‌بی بعداز سه دخترِ نابینا ، دست به دعا برداشت‌ تا که خداوند به او فرزندی صالح و سالم هدیه دهد. چند ماه بعد، دارای یک فرزندِ پسر شد . آقا بختیار تنها فرزند سالمِ بی بی بود. بی بی هیچگاه بختیار را از خود جدا نمی‌کرد . حتی وقتی به دکان ، مدرسه،یا خیابان می‌رفت ، بی بی گلابتون زیر سایه ی درخت بلوطی که بختیار را از خدا خواهش کرده بود ، منتظر برگشتش می ماند...  وقتی بختیار دو سال داشت ، آقا...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند پریا رحیمی _انتشارات حوزه مشق

در پس این گوشه‌ی بی‌گوشِ شهر خستگی از اقامت در من مرده بود مثال آن روشنی زمستان، ندارم یاد جز با شور، نبوسیدم او را در خیال   گذرش هر بار که می‌خورد به زندگی دیدن لبخند، نگاه، دَمَش، افزون عمر بیهوده غافل و خوش از خالقی خود کور نه اما دیده، روی او بیناتر از روز   و چنان یادش می‌بلعد، ذره‌ذره وجود که موج باد هم این‌گونه ویرانگر نبود دیگر شب نداشت آن شوق تماشا را وقتی موهای شبرنگ، میتابد هر روز   کجای درونِ خروشان راه گریز است گاهی من از یاد خود، خالی می‌رو م به...