اثری زیبا از بانوی هنرمند سهیلا قلاوند
پژمرده بودم چون گلی کوچک میان شوره زار
دست باد بر شانه ام ، غم در گلویم تکه خار
روزی زبان بگشودم از تلخی بگویم با فغان
خاموش شد با داغ اجباری ، لبم از روزگار
چون بادبان در قایقی سرکش میان جویبار
در حسرت عطری ز آغوشت دلم شد بی قرار
یک قاصدک چون نامه ام را دید در دستان خود
با گردش رقص لطیفی بوسه زد با افتخار
غمنامه ام را می سپارم در فراسوی زمان
در کهکشانی بی غروب یا اختری در انتحار
سهیلا قلاوند