index.png
IMG_20220810_150911_239

کشف استعداد برتر

قلم شما

انرژی مثبت ماه به قلم یسنا محمدی

صفحه اصلی

انرژی مثبت ماه

هر شب منتظر این بودم که ماه کامل شه

اگه ماه کامل شه آرزوم بر آورده میشه

این که کار پیدا کنم

من به انرژی مثبت ماه کامل ایمان دارم و منتظرم که این اتفاق بیوفته

3 شب مونده تا ماه کامل شه

خیلی خوب میشه که کامل شه

1 روز دیگه فقط مونده ایولا ایولا

 

 

وای وای یک ساعت دیگه مونده

ماه کامل شدددد

خدایا انشاالله آرزوم بر آورده شه

فردا صبح: دینگ دانگ دینگ دانگ

الو سلام ببخشید شما

واسه درخواستی که داده بودید میخواستم مژده گونی بدم که استخدام شدید

دیدید گفتم به انرژی ماه کامل ایمان دارم

میتونید عصر بیایید و کار تون رو شروع کنید

 

عصر: رفتم به اون آدرسی که فرستاده بود شالم رو درست کردم زنگ رو زدم

هیدیکا خانم در رو باز کرد و گفت: سلام دخترم من ملکه هستم و مادر اون دوتا بچه ای قراره بهت معرفی کنم باید همه کارشون رو کنی ماهی 9 میلیون تومن حقوق توهست

اگه کارت خیلی خوب باشه میشه ماهی14 میلیون

منم گفتم: اکی باشه چشم

همونطور که داشتم از پله ها میرفتم بالا یهو یه خانم نزدیکم شد

گفت : سلام من طوبی هستم من 4 سال اینجا کار میکنم

هیچکس نتونسته

آرام و آریو رو آروم کنه حواست باشه

منم گفتم: اکی ممنون از هشدارت

رفتم طبفه بالا

با صدای ملایم گفتم: آرام آریو

دوتاشون از اتاق های جداگونه اومدن بیرون و گفتن: سلام تو دیگه کی هستی

 

من گفتم: پرستارتونم

آرام رف تو اتاق

آریو هم همین طور

و بعد در رو محکم به هم کوبیدن

طوبی خانم راست میگفت اینا یکمی وحشی طور هستن

نشستم رو پله ها که در همین حین صدای جیغ آرام اومد بدو بدو رفتم دیدم شیشیه رفته تو دستش نشستم و گفتم : آرام بشین

نشست یک منقاش اوردم و آروم آروم شیشه رو در آوردم

آرام گفت: چقدر تو مهربونی مثل پرستارای دیگمون نیستی

اونا مارو کتک میزدن

ماتم برد از حرف های آرام لباسش خونی شده بود لباسش رو عوض کردم و بعد جای بریدگیشم چسب زخم زدم

گفتم : بخواب تا دوباره بیام پیشت

بهم گفت: نه نرو

من گفتم: ببین خاله جون من باید به برادرت هم رسیدگی کنم قول میدم زود زود برگردم

بعد براش لالایی خوندم و خوابش

مثل اینکه واقعا آروم شد

رفتم سراغ آریو دیدم هرچی فحش از دهنش در میاد داره به بازی میگه

بهش گفتم: آریو جان اینطوری که نمیشه یه دسته رو هم بده من تا منم باهات بازی کنم

آریو گفت: بگیر خاله

باهاش بازی کردم

وقتی میخواست فحش بده میگفتم: فحش تو بازی مون نداریم به جاش میتونی

از کلمه های بی ادب و بی تربیت استفاده ولی اونم فقط سه بار

آریو خیلی خوب به حرفم گوش کرد

بعدش شب که شد

آرام از اتاق اومد بیرون و گفت: خاله تو که نیومدی پیشم گفتم: آرام جونم خاله جون ببین من باید از آریو هم مراقبت کنم

و نمیشه همش پیش تو باشم فدات شم

آرام قبول کرد.

وبعد رفت خوابید انقدر خسته بود که تا سرش رو گذاشت روی بالشت شب بخیر بهم گفت و بعد خوابش برد

وقتی ملکه اومد دید دوتاشون خواب هستتن و از موقعی که من اومدم صدایی ازشون نبوده گفت: مثل که اینکه واقعا تو مثل یه فرشته ای

پس تو از این به بعد دیگه اینجا کار میکنی…

هر روز میرفتم خونشون یه روز از این روز ها آرام و آریو تو خونه راهم ندادن

بعد از نیم ساعت گفتن بیا داخل دیدن برام جشن گرفتن

بهم گفتن: تو بهترین پرستار دنیایی خیلی مهربونی

خیلی خوشحال شدم

اشک شوق ریختم

طوبی همون. خدمتکاره بهم گفت : آفرین بهت خیلی خوب تونستی آرومشون کنی

حیرت زده شدم

بعد ملکه گفت: اگه مایل بفرمایی میخواهم به تو پیشنهادی بدهم

که اگر قبول کنی بچه ها و من بسیار خوشحال می شویم

گفتم چه درخواستی:???

3 تایی گفتند: اینجا زندگی کنی

تعجب کردم و گفتم باشه

 

و حقوق من از 14 میلیون به 20 میلیون تبدیل شد

و الان 2 سال از اون اتفاق خوش میگذر و من هنوز پیششان زندگی میکنم

 

خخاله جون بیا مگه نمیخواستی ببریمون پارک

چرا چرا الان میام

الان میام آرام جونم

و درضمن به انرژی ماه کامل ایمان داشته باشید

من باید برم

بای

 

 

پایان.

 

 

نویسنده: یسنا محمدی

خانه

روابط عمومی انتشارات حوزه مشق

تصویر نویسنده
فردین احمدی

یک نظر برای “انرژی مثبت ماه به قلم یسنا محمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *