index.png
IMG_20220810_150911_239

کشف استعداد برتر

قلم شما

معرفی نمایشنامه ” آی با کلاه ، آی بی کلاه ” اثر  نمایشی غلامحسین ساعدی در کلام سحر رستمیان_انتشارات حوزه مشق  

معرفی نمایشنامه ” آی با کلاه ، آی بی کلاه ” اثر  نمایشی غلامحسین ساعدی در کلام سحر رستمیان

معرفی و واکاوی شاهکار نمایشی غلامحسین ساعدی ( آی با کلاه،  آی بی کلاه ) در تحلیل و بررسی سحر رستمیان بازیگر هنرهای نمایشی و فیلم های کوتاه

مستی و هشیاری، خرافات و حقیقت، حیات و مرگ بُن مایه یکی از شاهکارهای غلامحسین ساعدی در هنر نمایشنامه نویسی است.

نمایشنامه ( آی بی کلاه آی با کلاه ) نمایش نامه ای است قابل تامل به قلم “غلامحسین ساعدی”، که در سال ۱۳۴۶ با بازی درخشان “علی نصیریان” و “عزت الله انتظامی” روی صحنه رفت و موفق شد تماشاچیان را بسیار تحت تاثیر قرار دهد.

این اثر که یکی از بهترین نمایش نامه های خلق شده از ” غلامحسین ساعدی ” است، مسائل زیادی را زیر ذره بین برده که مستی و هشیاری، خرافات و حقیقت، حیات و مرگ و آگاهی و عدم آگاهی تنها بخشی از آن موارد هستند.

در داستان “آی بی کلاه آی با کلاه”، مردم یک محله به دلیل سر و صداهای دلهره آوری که از یک ساختمان بدون سکنه بلند شده، دچار رعب و وحشت شده اند و پیرامون این اتفاق و مسائل مرتبط به آن، با یکدیگر در بحث و جدال اند.

این نمایش نامه که “غلامحسین ساعدی” آن را در دو پرده به نگارش در آورده است، در هر قسمت فضاسازی ویژه ای را به تصویر می کشد.

– سه شخصیت اصلی

پیرمرد: فردی است بسیار خرافاتی، ترسو و در آستانه جنون. می‌گوید: «من کتابای قدیمی می‌خونم، بیشتر مطالعاتم دربارهٔ علوم خفیه و اسرار غیب و این زمینه‌هاست. امشب پیش از خواب داشتم مبحثی راجع به علم جفر می‌خوندم. مبحث احضار ارواح و علوم قدیمه و معرفت‌الروح»

مرد روی بالکن: فردی است هشیار با ظاهری مست اما فریبکار. در حالی که مردم را به بازی می‌گیرد و دست می‌اندازد، صدای هشدار دهنده‌ای دارد و می‌گوید: «حالا دیگه نباید وقت تلف کرد. الان او خوابه و شماها بیدار، اسلحه‌م که دارین، الان موقعیه که باید سرنوشت محله رو تعیین بکنین، باید همت کرد و دست به کار شد و این هیولا را که باعث وحشت همه شده نابود کرد، یک بار تصمیم بگیرین و بعدش دیگه راحتی و آزادی.»

دکتر: فردی است به ظاهر روشنفکر و تحصیل‌کرده اما در باطن زبان‌باز و عوام‌فریب.

اصلاح‌طلب است و از هر نوع انقلاب و دگرگونی‌های بنیادین وحشت دارد. می‌گوید: «به نظر بنده احتیاجات و اشکالات این محل در چند نکته خلاصه می‌شود. در درجه اول نداشتن مأمورین استحفاظی و تفکیک و تعیین محل از نظر امور انتظامی است. در درجه دوم آسفالت و ترمیم و ساختمان جاده است که مسئله رانندگی را مشکل کرده. تلفن و برق یکی دیگر از احتیاجات محل است»

– پرده اول و دوم

در پردهٔ اول، نویسنده با نمایش مردی روی بالکن خانه‌ای متروکه در محله‌ای نوساز نشان می‌دهد که چگونه مردمی که گمان می‌کردند دزدی در خانه کمین کرده، فریب رفتار و حرف‌های مرد روی بالکن را خوردند. در این پرده، مرد روی بالکن که به خلق‌وخوی مردم آشنایی و تسلط دارد به آنان القا کرد که دزدان در خانه کمین کرده‌اند و در پایان این بخش از نمایش، مردم با دیدن پیرزنی که با عروسکی از خانه خارج می‌شود فهمیدند سرشان کلاه رفته و فریب خورده‌اند.

در پردهٔ دوم اما، این بار به‌راستی تعدادی دزد و غارتگر در همان خانهٔ متروکه پناه می‌برند و مردم با بی‌تفاوتی و بی‌عملی باعث می‌شوند مرد روی بالکن توسط دزدان غارت شود. ساعدی می‌خواهد در این پرده بگوید وقتی مردم اعتمادشان را از دست بدهند دچار بی‌عملی می‌شوند و نتیجه این‌که دزدان و غارتگران صحنه را به‌دست می‌گیرند.

–  برشی از داستان این نمایشنامه

محله ای نوساز در حاشیه ی شهر. صحنه ، محوطه ایست که از تلاقی چند کوچه به وجود آمده. خانه ها همه تازه ساز است و خوش نما. طرف راست صحنه، خانه ای ست متروک و قدیمی با در و پیکر زمخت و دیوارهای خشتی. بیشتر پنجره های این خانه تخته کوب شده است. در نبش این خانه، پنجره ی دراز و بی قواره ای ست که راه پله ها را روشن می کند. طرف چپ صحنه، دو خانه با دو در کنار هم و چند پنجره. خانه ی جلویی، بالکن دارد و پنجره ی بزرگی که درست رو به روی راه پله های خانه ی متروک قرار گرفته. عقب صحنه نمای خانه ی دیگری ست با چند پنجره و دری بزرگ. نیمه های شب است.

چند چراغ خواب از پشت چند پنجره پیداست. تنها، چراغ خانه ای که بالکن دارد روشن است. ماه درآمده، نور ملایمی همه جا را پوشانده. در خانه ی رو به رو باز می شود، اول سر پیرمرد و بعد سر دختر از لای در پیدا می شود، هر دو وحشت زده اند. پیداست که تازه از خواب پریده اند. پیرمرد «رب دوشامبر» مستعملی به تن دارد. چند لحظه با ترس و وحشت به خانه ی متروک خیره می شوند، گوش می خوابانند، پنجره ها را نگاه می کنند، هر دو مردّدند.

تصویر نویسنده
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *