قلم شما

آثاری از هنرمند فرهیخته علیرضا شکوری تطفی_انتشارات حوزه مشق

میترسم روزی در قلبم خاموش شوی میترسم فارق شوم و فراموش شوی تا شعله عشق زنده است برگرد و بیا مبادا روزی از خاطرم مخدوش شوی ماندی کنار من و سوختن مرا میبینی؟ میبینی جرات نگاه کردن به تورا ندارم شاید با خودت بگویی فراموش شده‌ای اما من در سکوت هم بیقرارم نگارم قلبم چون تکه کاغذی بی‌صدا میسوزد دیگر روی خاکسترش چه مرحمی بزارم تورا در شعرم نه در قلبم مینویسم مینویسم تا در قلبم ماندگار شوی چون ماه پشت ابر تو نیز پنهانی مینوسم شاید روزی آشکار شوی تا دلی می‌تپد عشق نیز باقیست اما گمان نکنم دیگر...
قلم شما

نوشته ای از بانوی هنرمند مریم علیپور

#روایت_نویسی   گرمای هوا اونقدر زیاد بود و خیابون ها شلوغ بودن ، که هیچ اسنپی این دور و بر ها پیداش نمیشد! بلاخره تصمیم کبری رو گرفتم که تاکسی مسیری سوار بشم.‌ اولین تاکسی که رد شد سوار شدم. پول رو به سمت راننده که مرد تقریباً جوونی بود گرفتم. خیلی با احتیاط انگشتش رو دراز کرد و پول رو از دستم گرفت، حواسم بود که حواسش بود دستش با دستم برخورد نکنه. در حال رانندگی پول رو جلوی ماشین گذاشت و گفت : - برکت. چیزی نگفتم و به چهره ی شهر نگاه کردم. خیلی چیزا عوض شده...
قلم شما

آثاری زیبا از بانوی هنرمند صوفی منصوری

قهوه ام تلخ تراز قهوه ی چشمان تو نیست نِشتری تیزتر از ناوکِ مژگانِ تو نیست فال من نقش جدایی زد و رمٌالی گفت پیشه کن صبر که وصلی تهِ فنجان تو نیست نیتی تازه بکن قهوه ی سردت خشکید کاین جفاپیشه لبش بر لبِ خندان تو نیست این رها گشته به باد هوس پاییزی گل خشکیست که زیبنده ی گلدان تو نیست لقمه ی نان حرامیست که در مذهب عشق باب دندانِ تو و خوانِ مسلمان تو نیست دست ردّی به سر سینه ی این عشق بزن او که دستان رهایش تبِ دستانِ تو نیست زلف ها میدهد هر...