index.png
IMG_20220810_150911_239

کشف استعداد برتر

گفت و گو با هنرمندان

گفت و گوی مجله کشف استعداد برتر با علی اکبر نور علی از هنرمندان انتشارات حوزه مشق

لطفا خودتان را برای مخاطبان بزرگ حوزه ی مشق معرفی کنید:
به تعبیر دوست شاعری که می گفت من هشتاد میلیون نفرم اما تو صدایم کن علی اکبر،خدمتتون عرض می کنم من علی اکبر نورعلی هستم.متولد تنکابن،خاطره دار در تنکابن و “بار دیگر شهری که دوست می داشتم”ِ من هم تنکابن

چه چیزی شما را به نوشتن‌ داستان علاقه مند کرده است و چگونه شروع کرده اید؟
واقعیت اینجاست که نوشتن از دید من عقده ی فروخورده ی سرودنه کما اینکه خودِ سرودن عقده ی فروخورده ی نواختن.اینها سلسه مراتبِ خواستنه و لاجرم بسته به سطح نیاز و کشش در هر کسی به یک طریقی جلوه می کنه. در پاسخ به اینکه چه چیزی منو به نوشتن‌ داستان علاقه مند کرده باید خدمتتون عرض کنم نفس زندگی اساسا خودش یه داستانه و بخاطر همین هرکسی به زندگی علاقه مند باشه به داستان ها هم علاقه مند میشه چون داستان ها چیزی جدای از زندگی نیستند.می دونین؟می خوام بگم داستان تو وجود همه ی آدمها هست.بعضی ها زندگیش می کنن و هیچوقت نمی نویسنش.بعضی ها اول می نویسنش بعد زندگیش می کنن و بعضی ها متاسفانه نه می نویسنش و نه زندگیش می کنن.اما اینها هم ادمهای بی داستان نیستن.قلب هر آدمی رو اگه بشکافی هزار داستان طولانی تو بطنش می بینی که هر کدام،هزار شبِ یک راوی رو پر می کنن.ما هیچ آدم بی داستانی نداریم.منتها اونی که می نویسه فقط تونسته داستان ها رو از دل مفاهیم زندگی بکشه بیرون و بیاره رو کاغذ.همین.
و اینکه چگونه شروع کردم؟هر کسی که می نویسه،تاکید می کنم،هرکسی که می نویسه،اول از همه باید از خوندن شروع کنه.هیچ ادمِ بی نیاز از خوندن و زیاد خوندنی،امکان نوشتن‌ پیدا نمی کنه.پس هرکسی که داستانی نوشته قبلش داستان‌های زیادی رو شنیده و خونده و این شنیدن و خوندن اورو به نوشتن‌ و آفرینش داستانی تازه علاقه مند کرده

آیا داستان نویسی برای شما یک هدف بلند مدت است یا یک هنر عاشقانه؟
بی هیچ شکی هنر عاشقانه.نوشتن هیچوقت هدف نیست.همیشه وسیله است.هدف چیز دیگری است و در جای دیگری.این هم طریقی است برای بسمل شدن به تعبیر محمودخان دولت آبادی.شما از هزار پله می رید بالا که به یک طبقه ی خاص در یک ساختمان بلند مرتبه برسید.پله وسیله است.پله هدف نیست.نوشتن هم مثل پله شمارو به یک مرتبه ای ورای آنچه تصور می کنید خواهد رسوند.می نویسید که چیزی رو بگید و پیامی رو برسونید.نوشتن وسیله ی انتقال اون پیامه و هدف انتقال پیام،تمرین جاودانه شدنه.

چه عواملی در انتخاب شما برای نوشتن داستان ها موثر بودند؟
ببینید همه چیز دست شما نیست.یک سری عوامل اصلا بیرون از فضای ذهن شماست.یک سری عوامل رو شما اصلا نمی بینید.اما هستند.تو چهره ی ادمهای اطرافتون.تو لحظه هایی که سپری کردید.تو حرفهایی که شنیدید.اینا اون محرک های اصلی برای نوشتنند.اینها با عوامل درونی ترکیب میشن و از پیوندشون چیزی فراخور حال متولد میشه.اولش نمی دونید قراره چه اتفاقی بیفته.انگار اتفاق خودش می افته و شما فقط ثبتش می کنید…

فرایند نوشتن‌ داستان برای شما چگونه است؟آیا روش خاصی برای طراحی داستان،توسعه ی شخصیت ها و ساختار دهی داستان دارید؟
سوژه رو باید پیدا کنید.اگه پیدا نشد باید بسازیدش.این سخت ترین مرحله ی کاره.بعد نگاه می کنید این سوژه ای که قراره دستمایه ی نوشتن قرار بگیره چقدر پتانسیل و ظرفیتِ شدن داره.گاهی از دل یه سوژه یه داستان کوتاه در میاد و گاهی یه رمان چند جلدی.بعضی وقتها داستان یک جایی به بن بست می خوره.شما افق داستان رو در ذهنت تداعی کردی اما راه رسیدن به اون افق همون اول کار ممکنه جلوی پاهاتون نباشه.باید صبر کنید.ارام آرام گره ها خودشون باز می شن.انگار هر فصل و هر بند،نه،اصلا هر سطر،گره گشای سطر بعدی میشه.گاهی ممکنه مجبور بشین همه ی آنچه نوشتید رو بریزید دور و همه چیز رو از اول شروع کنید.این جهد عظیم،این حماسه ی بزرگ به تعبیر شاملو،قانون خودش رو داره حتی همین حالا هم.حتی همین حالا که به تعبیر قیصر قانون عشق بازیِ دنیا عوض شده،این کار همچنان پایبند به اصول و قواعد خودشه.منتهاهنر نویسنده می تونه بعضی اصول رو به شیوه ی خاص خودش تغییر بده و دست بر قضا شهامت همین هاست که اصول جدیدتری در نوشتن بنا می کنه و بر کلیشه ها مهر ابطال می زنه.

تجربیات شخصی خود را در نوشتن استفاده می کنید؟اگر بله،لطفا توضیح دهید؟
هر نوشته فرزند کسیه که خلقش کرده.مگه میشه فرزند از پدر یا مادر نشانی نگرفته باشه.تجربه شخصی و احساس شخصی بخشی از فرایند نوشتنه.مساله بیان تجربه ها و احساس های شخصی نیست.مساله ی اصلی اینه که شما نخواید برداشت های شخصیتون رو از حوادث و ماجراهای زندگی به کسی تحمیل کنید.باید بپذیرید هر اتفاقی در جهان دارای سه وجه و سه چهره است.وجهی که شما دیدید.وجهی که برداشت کردید و فهمیدید و وجهی که هست.ممکنه در دیدن خطا نداشته باشید امادر برداشت چرا؟آیا برای آدمی با این همه ضریب اشتباه اجازه ی تحمیل برداشت ها به دیگران وجود داره؟به عقیده ی بنده خیر.شما فقط می تونین به عنوان قصه نویس راوی ماجرا باشید و دراین روایت برداشت ها و دریافت های شخصیتون رو هم لحاظ کنید اما هرگز حق نداریدجای مخاطب قرار بگیرید و براش تعیین تکلیف کنید.مخاطب آزاده حتی از برداشت های شخصی شما برداشت های خودش رو داشته باشه.شما اگه تحمل این رو ندارید بهتره برید سراغ یه کار دیگه و نوشتن‌ رو به اهلش بسپارید

داستان هایی که تاکنون نوشته اید کدامشان بیشترین تاثیر را بر خواننده گان داشته اند و چرا؟
برای پاسخ دادن به این سوال شاید لازم باشه یک وقتی از همه ی اونهایی که داستان های من رو خوندن بپرسم از کدوم داستان من بیشترین تاثیر رو گرفتن.می دونین؟پاسخ بعضی سوال ها پیش خود آدم نیست.پیش دیگرانه.اما شاید دلنشین ترین داستان شما دلنشین ترین داستان ذهن دیگران هم باشه و یا بتونه بشه.چند وقت پیش یه داستان کوتاه نوشتم به اسم “صبحی”.گمانم جا داره درگوشه ای از “جان شیفته” ی خواننده اش بشینه.اون داستان یه فرصت کوتاه بود اما به گمانم تکه ای از دلم رو در خودش داشت.

آیا داستان‌هایتان هدف خاصی دارند؟آیا قصد ترغیب خوانندگان به تفکر،تامل یا تاثر را دارید؟
داستان نویسی چون یکی از مشتقات و زیر شاخه های نوشتنه به خودی خودش هدف نیست از نظر من.عین یک برجک دیده بانیه که به شما امکان میده دور و اطرافتون رو بهتر ببینید.مجالیه برای کشف جهان به نظرم.یا نانی که به قول شاملو برای سفره ی خودت می پزی.حالا اگر شریک هم سفره ای هم یافت شد،اون نان رو باهم می خورید.اما به هر حال نوشته ی فاقد پیام،نوشته ی فاقد وجاهته.هیچ کار بی هدفی در دنیا وجاهت نداره انجام دادنش.شاید اگر هزار سال عمر می کردیم می شد بیهوده کاری هایی رو در محدوده ی ذهن و زبان ندید گرفت ولی برای آدمی با هفتاد هشتاد سال فرصت عمر توجیه پذیر نیست با همه ی اینها عمر درازی رو صرف بیهوده گویی،بیهوده نویسی و بیهوده اندیشی می کنیم و عین خیالمون هم نیست.مارو اگه بیهوده گویی هامون نکشه بی تفاوتی در برابر این همه بیهوده گویی حتمامی کشه

چگونه موضوعات جدید را برای نوشتن انتخاب می کنید؟آیا موضوعات خاصی را ترجیح می دهید؟
موضوعات از متن حوادث زندگی میان.ممکنه شما توی جاده ای درحال تردد باشید و پسرکی کنار خیابون به شما کاسه ای تمشک بفروشه و تصویر این کودک به یکباره شمارو ببره به سی سال پیش و بچسبوندتون به اتفاقی که یک جای دیگه به شکل دیگه برای کس دیگه ای افتاده و شما سالها از یاد برده بودینش.ممکنه از ساده گی و صمیمت صورت این بچه به یکباره پیوند بخورین به فضای ذهنی همه ی کودکان کار و به صرافت این بیفتین که چیزی برای اونها بنویسید.بعد میرین اسبابش رو جور می کنین.با کودکان کار نشست و برخاست می کنین و رویاهاشون رو می شنوین.شما باید دستتون پر باشه درباره موضوعی که می خواین بنویسین.با دست خالی به مصاف کلمه ها رفتن فاجعه افرینه.گاهی باید درباره ی جزئیات داستانتون برید تحقیق کنید.راجع به شرایط زمانی و مکانی قصه،ادمهای اون و کشش ها و کنش های بین اون آدمها…الله بختکی نیست که برید جلو هرچه شد شد.شما هم نسبت به کلام و هم نسبت به مخاطب مسوولید.نسبت به خودتون هم همینطور.وقتی به خودتون بها ندید چه جوری ممکنه به کلمه و مخاطب بها بدید؟قرار هم نیست همه بشن بزرگ علوی یا کوچک شوشتری.نه.هرکسی به قدر ظرف و ظرفیت خودش اما درست و بجا…

چگونه با نقدها و بازخوردهایی که درباره ی داستان هایتان دریافت می کنید برخورد می کنید؟
اولا یک نکته ای درباره ی نقد وجود داره.ببینید هرچقدر هنر ذاتیه نقدش فنیه.مخاطب می تونه نوشته ای رو ببره زیر سوال.اما نوشتن‌ رو نه.من برای کسی که نوشته ی من رو می بره زیر سوال،همه ی توجهم رو می زارم اما برای کسی که اساسانوشتن‌ رو میبره زیرسوال هیچ حرفی برای گفتن ندارم.اینجوری نبودم ها!اینجوری شدم.هیچکی حق نداره به یه نوشته ستم کنه.به نوشتن‌ که ابدا.اما نقد نوشته لطف به نوشته است نه ستم به نوشته.این لطف بارور می کنه نوشته های بعدیِ نویسنده رو.این لطف،سازنده است و کسی که اهل سازنده گی باشه هرگز با ویران کردن میانه ای نداره.می دونین؟نوشته ملک وقف نیست اما نوشتن‌ چرا.به گمانم هیچکسی اجازه نداره روی نوشتن‌ فساد کنه و به تباهی بکشوندش.اونی هم که می نویسه باید بدونه با پاهای برهنه رو لبه ی چه شمشیر تیزی داره گام می زاره…پس با سعه ی صدری متناسب با چنین خطری بهتره بیاد وسط میدون وگرنه بهتره بی خیال آمدن بشه که این آمدن به رنج ها و سرکوفت ها و تنها موندن هاش نمی ارزه

آیا همکاری با سایر نویسندگان یا ویراستاران برای شما جذاب است؟
هر منبع نوری فرصت روشنایی بیشتری رو به جهان میده.چراغ ها،هم افزا هستند.شما اگه طالب نوری،بگذار نور چراغ همسایه هم حیاط دلت رو روشن کنه.از نور چراغ تو چیزی کم نمیشه.چون چراغ توهم می خواد همون کار رو بکنه و چراغ ها مثل ایینه ها هیچوقت به هم حسودی نمی کنن…

آیا از تکنیک ها و روش های خاصی برای نوشتن استفاده می کنید؟
اگر تکنیک خاصی رو آموخته باشی قطعا از اون تکنیک استفاده خواهی کرد.هیچ کس تکنیک های خودش رو در کاری که بهش علاقه داره در پستوی خونه اش مخفی نمی کنه.برای بهبود کارش هرچی که داره رو می کنه.منتها دست یابی به تکنیک مهمه.این دستیابی وابسته به زمان،زبان،جستجو و تمرینه.تکنیک میتونه نحوه ی استفاده از ظرفیت‌های ذهنی شمارو تعیین کنه.اینکه چه چیزی رو کجا،چه جور و کی بگین که بیشترین فخامت رو به متن بده و بیشترین تاثیر رو روی مخاطب بزاره

چه نکاتی رو به نویسندگان جوان توصیه می کنید که قصد داشته باشند داستان های خود را منتشر کنند؟
اول به من بگید منظورتون از نویسنده ی جوان کیه؟آیا نویسنده ای که از نظر سن شناسنامه ای جوانه یا نویسنده ای که در نوشتن جوانه.اینا خیلی جاها دو تا مفهوم داره.اما من به نویسنده های جوانی که در نوشتن هم جوانند توصیه می کنم تا میانسالیِ نوشتن‌ ونه میانسالی ِ عمر تا میتونن بخونن.اگه بدونن این خوندن با قلمشون چه ها می کنه دمی از انجامش غافل نمی شن.دوم اینکه چیزی رو چاپ کنن که اول خودشون می پسندند.این یعنی احترام به خواننده.بهترین چیزی که میتونم به یادشون بیارم اینه که احترام احترام میاره.همین.این رو اول از همه به خودم میگم و سعی می کنم زندگیش کنم

آیا در هنگام نوشتن هدفمندی خاصی در نظر دارید؟
هدفِ نوشتن؟انگار در‌باره ی بودن یا نبودن حرف می زنیم.انگار راجع به معمای حیات صحبت می کنیم.انگار راجع به راز آفرینش گپ می زنیم.اول هیچی نبود تو آفرینش.هیچی.نه زمین.نه آسمان.نه آب.نه خاک.نه آتش.اول فقط کلمه بود و اون کلمه خدا بود.بعد اون کلمه نیاز به نوشته شدن پیدا کرد.از همین جا به گمانم آفرینش توجیه یافت.بعد جهان نوشته شد.ستاره ها نوشته شدن.دریاها.جنگل ها.بعد از درختها کاغذ و قلم بوجود اومد و بعد نوشتن‌ پیشه ی بشر شد و هرکسی چیزی نوشت تونست اون چیز رو در جهان زنده نگه داره.هدف نوشتن‌ زنده نگه داشتن آفرینشه به نظر من.حیف که وقت و حوصله تنگه وگرنه حرف ها داشتم راجع بهش.شاید یک روزی مفصل نوشتمشون.اگر دلی بود و مجالی البته

ادامه ی مصاحبه
آیا از نویسندگان دیگر برای الهام گیری استفاده می کنید؟
وقتی راجع به نوشتن‌ حرف می زنیم محاله بتونیم بی خیال خوندن بشیم.اسباب نوشتن،خوندنه.چرا می خونیم برای اینکه بتونیم بهتر و پخته تر بنویسیم.شما وقتی می خواین خونه بخرین به ده تا،بیست تا،سی تا دفتر املاک سر می زنین.چندین خونه رو تو‌کوچه خیابونهای مختلف شهر می بینین.نمای خونه،پنجره هاش.اتاق هاش.سرویس های بهداشتی و آشپزخونه اش.بعدش تازه با همه ی اینها اگه باز دیدید گزینه ی خوبی رو انتخاب نکردید درهای دنیا به روتون بسته نیست‌.می تونین هزینه ای بابت اشتباهتون بدید و قرارداد رو ملغی کنید.در هر کاری شما تحت تاثیر مشورت های دیگرانید.حتی خرید اقلام ضروری زندگی.برای نوشتن رجوع به خوانده ها،رجوع به نوشته های دیگران،حتی اگه به الهام گیری از اونها منجر نشه که خیلی وقتها نمیشه حداقل این حسن رو داره که شما رو با سمت و سوی سبک نوشته های دیگران و ظرفیت های گسترده ی زبان آشنا می کنه.شما رو باتعابیر جدید روبه رو می کنه و کم کم با رسوب گذاری بر ذهنتون خلاق ترِتون می کنه.هرکسی ادعا کنه بی خوانش،به سرایش رسیده اگه کذاب نباشه حتما شیاده.این مقدمه ی اون و اون لازمه ی اینه.اینها عین تیغ های یک مقراضند.با هم که باشند می بُرَّند.به قول شاملو ما همه تحت تاثیر یکدیگریم و درست میگه.ما بی تاثیر پذیری هم هیچ تاثیر گذاری ای بر اطرافمون و بر جهان نخواهیم داشت…

چگونه با تغییرات جامعه و فرهنگ سازگار می شویدو آنها را در داستان هایتان بازتاب می دهید:
این کاریه که خود جامعه با روح و روان آدم می کنه.جامعه ی شاد آدمها رو شاد می کنه و جامعه ی غم زده آدمها رو غم زده.ما علف هرز نیستیم که مستقل از جریان حاکم بر جامعه راه خودمون رو بریم و کار خودمون رو بکنیم.تاثیر شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هر دوره ی هر جامعه ای رو می شه تو نوشته های بجا مونده از نویسنده های اون عصر اون جامعه به وضوح مشاهده کرد.این اسمش سازگاری با جامعه است؟ممکنه نباشه.تاثیر پذیری از جامعه رو من می پذیرم که خواه ناخواه اتفاق می افته اما سازگاری با جامعه لزوما نه.سازگاری خیلی خوشبینانه،یک مرحله ی پیشرفته از تاثیر پذیری می تونه باشه به نظر من.ممکنه نباشه ها.چون من روان شناسی نخوندم اما حدس می زنم فقط.چطور؟به این صورت که آنقدر تاثیر می پذیری که عین تاثیر گذارنده می شی اما باز حتی وقتی عین اون شده باشی ممکنه باهاش سازگاری نباشی و فقط احتمال سازگاری رو افزایش داده باشی.

صحبت پایانی برای مخاطبان حوزه ی مشق:
صحبت پایانی…
صحبت پایانی…
یک بیت شعر شاید حسن ختام خوبی باشه به نظرم.هرچند هرچه گفتم نوبر هیچ بهاری نبود اما خب این شعر شاید بتونه کاستی اون گفته ها رو بشوره و با خودش ببره:
هرچند در کویر و عطشناک زیستم
ابری شدم تمامِ دلم را گریستم
تاچند خسته رفتن و تا چند انتظار
تا چند پای پنجره،تنها بایستم
باقی بقای همه ی عزیزان.یا حق

💎💎💎

رسانه ای ترین انتشارات، ناشر برگزیده ایران تقدیم می کند.

چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت  ویراستاری حرفه ای کتاب

همین الان به کارشناسان حوزه مشق پیام بدهید.

۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶

۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹

تصویر نویسنده
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *