داستانی از بانوی هنرمند فاطمه افلاطونی _نشر حوزه مشق
فیروزه خاتون کد خدا، آهای کدخدا...کسی خونه نیست؟ -بیا تو مشد علی در بازه یا الله -بفرما،بفرما کدخدا، مزاحمت شدم بگمکه امسال ماشالا محصول زیاده، نمیرسیم به موقع برداشت کنیم ،می ترسم به سرما بخوریم، شما فکری برای این موضوع نداری؟ -راستش خودمم به این مساله فکر کردم،نظر من اینه که هر روز زمین یکی از اهالی رو درو کنیم؛اینجوری کار بهتر و زودتر پیش میره . خیلی فکر خوبیه کد خدا، چه جوری مردم رو باخبر کنیم؟ -فردا همه رو جمع می کنیم میدون ده،اونجا با همتصمیممی گیریم. شب فرا رسید ،صدای جیرجیرک ها دشت را پر کرده...