شاعران و نویسندگان,قلم شما

شماره دو گاهنامه ادبی «فواره اندیشه » وابسته به انتشارات حوزه مشق منتشر شد.

شماره دو گاهنامه ادبی «فواره اندیشه » وابسته به انتشارات بین المللی حوزه مشق منتشر شد.

 

 

مدیر مسئول: دکتر فردین احمدی

 

سردبیر: عاطفه غلامزاده

 

 

 

در این شماره آثار چند تن از هنرمندان منتشر شد

 

از جمله:

 

💎💎💎💎

 

عاطفه غلامزاده

 

 

به صراحت
جنون ملال انگیز
حوصله پنجره ای که
دور از آفتاب است
انسان بی سایه عطش نمی گیرد
از سر دیوانگی اتاق،
پرده _ تسليم دست هایی می شود
که در حافظه ی گل های آن
بهار را به ضیافت اتاق ببرد ….

 

 

💎💎💎💎

 

میلاد شهیار:

 

کمی بیشتر بخند

لبخندَت

فسخِ رنج های هزار ساله است.

 

 

💎💎💎💎

 

پریسا هادی پور:

 

پشت این پنجره ی رو به حیاط خودمان
دست بر چانه زده شاعر باران شده ام
به نجیبانه ترین حالت ممکن اینجا
همنشین قلم و دفتر و فنجان شده ام

میهمانی که نداریم همین گلدان ها
بغض های منه باران زده را فهمیدند
ماه ها میشود اینجا به من عادت کردند
سبز هستند و به تنهایی من پیچیدند

سرد شد چایم و بازم همه ساکت شده ایم
اشک با خاطره ها سخت گلاویز شده
غنچه ها بین شکوفا شدن خود ماندند
در بهاری که شبیه خوده پاییز شده

من به دلداری گل‌های خودم مشغولم
دلتان سبز بماند که خدا نزدیک است
باز خورشید به ما سرزده خواهد تابید
بعد از این شبزدگی ها که کمی تاریک است…

 

💎💎💎💎

 

هانی نژاد مقدم:

 

خسته ام از تمام حادثه‌ها
خسته از راه‌های ناهموار
روزها انفجاری از دردم
شب پر از فکرهای تیره و تار
غرق در اضطرابی از ترسم
مثل محکوم زیر چوبه‌ی دار
گیج و منگم اگر چه می‌دانم
این زمستان نمی‌رسد به بهار

آسمانم همیشه بارانی‌ست
روز و شب‌های زندگی سرد است
هیچ راهی برای رفتن نیست
هر رفیقی که مانده نامرد است
روی دوشم صلیب تنهایی‌ست
چهره‌ام زیر بار غم زرد است
چشمهایم همیشه خیس از اشک
سینه‌ام آشیانه‌یِ درد است

نا‌امیدم به راه‌های فرار
دور تا دور من فقط سنگ است
اعترافات من که اجباری‌ست
مُهر پیشانیِ شما ننگ است
هر شکنجِه طلوع زخمی نو
لحظه‌ها مثل صحنه‌ی جنگ است
مثل مرغی که در قفس تنهاست
هر غمی با دلم هماهنگ است

هیچ دستی برای یاری نیست
زیر آوار غصّه غمگینم
خالقی هم در این سیاهی نیست
تخم شک ریشه کرده در دینم
من به آینده‌ی پر از شادی…
بعد از این درد و رنج بدبینم
مرگ را در عبور از این همه درد
بهترین راه چاره می‌بینم

 

💎💎💎💎

 

قاسم بغلانی:

 

دوش تفنگ را می کشید
پدرم نخل را
انقلاب از خلخال پاها
آغاز گردید
شلاق صدای اسب را
در دل ابر پیچاند
اشک می بارید
همچنان بارش ادامه دارد!

 

💎💎💎💎

 

هادی نجاری:

 

آرزوها کُنج چالِ گونه ی تو چال شد
آه لبخند تو مصداق اذا زلزال شد

با نگاهی لرزه بر جانم چنان انداختی
سرزمین قلب من با چشم تو اشغال شد

من اسیر ارتشِ موهای خرمایی شدم
ای از این لشکر کشی در سینه استقبال شد

آسمان غرقِ تو و دنیای من تشویش بود
حول تو بودم که حالم حَوِلُ الاَحوال شد

سینه ی بی جان ما را بد اسارت برده ای
غرق خویشت کردی و یادِ تو مالامال شد

خانه ات آباد من ویرانه ی عشقت شدم
این چه رسمی بود و آخر این چطور اقبال شد

 

 

💎💎💎💎

 

کاوه نادی حیدری:

 

مرا در ازدحام شهر ببوس
بگذار تا بدانند تو
جان منی !
مرا زیر برف و باران ببوس
بگذار آن روز تا ابد
برایم خاطر شود !
مرا در پیاله ایوان ببوس
مرا مزه کن و بنوش !
هیچ خدای را بنده نیستم
اگر روزی از دهان مبارک‌ات
کلمه‌ای بی‌افکند بر جانم:
که امروز نمی‌شود
باید بروم …

 

💎💎💎💎

 

امیر حسین آزاد

 

در زمین غزل آغوش تو باشد وطنم
چون غریبم بغلت گر که نباشد به تنم

گر زمن دور شوی مرهم قلبم چه کنم
مثل یک شیشه ترک می خورم و میشکنم

اگر آغوش زمن سلب کنی میمیرم
بغلم گر نکنی خون نرسد بر بدنم

کشته از عطر تو در کوچه زیاد است برو
بو که پیچید و چنین در پی چندین کفنم

بند بر بند وجودم پی چشمان تو شد
در نخ توست دلِ دکمه ی این پیرهنم

بکنم کاش صدایت تو بگویی جانم
نام زیبای تو افتاده به روی دهنم

جای اشعار رخت موی مرا کرده سپید
حیف چون خرد ترین شاعر شعر کهنم

تو در آغوش خودم قول نرفتن دادی
با همین حرف بدان شاعر دیوانه منم

حیف آزاد که از عشق ندارد سهمی
کاش روزی برسد نام تو بر دل بزنم

 

 

💎💎💎💎

 

مجتبی پور فرخ:

 

یادم آمد که شبی
برای تو نوشته بودم
دوستت دارم
و تو در جواب گفتی
شب بخیر.
حالا که عاشق شده‌ام
می‌فهمم
بعضی آدم‌ها
شب‌بخیرگفتن‌هایشان هم
بوی دوست داشتن می‌دهد؛
و من چقدر تو را شب بخیر …

 

 

💎💎💎💎

 

سیاوش پور افشار:

 

اطراف آدمها چه اشیای شلوغی است
از بچه ای بدتر چه دنیای شلوغی است

باید برای مهرورزی فرصتی یافت
امروز هم دیروز و فردای شلوغی است

تحقیر و توهین عشق را آوار کرده ست
خُلق بشر روی گسلهای شلوغی است

عاشق فراوان عشق اما بی دوام است
مجنون نبینی گرچه صحرای شلوغی است

هر جا سکوت و انزوا و بینوایی است
دنیای ما اینگونه دنیای شلوغی است

دکتر چرا سردرد ما پایان ندارد
این درد آیا علتش جای شلوغی است؟

 

 

 

 

 

 

 

 

❤️❤️

روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir

چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت  ویراستاری حرفه ای کتاب   همین الان به کارشناسان حوزه مشق پیام بدهید.   ۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶  ۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹

Author Image
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *