کشف استعداد برتر

ساعتِ مُرده ساعتِ مُرد، دیوار گریه کرد و پنجره، با چشمِ خالی، به جنازه‌‌اش خیره ماند. کفش‌هایم راه می‌رفتند بی‌من، در کوچه‌ای که سال‌هاست خودش را فراموش کرده. خدا را در قفسه‌ی کتاب‌ها با چسبِ منطق خفه کردند، و عشق، در وانِ فلسفه خون‌ریزی کرد تا خودش را فراموش کند. من نه زنده‌ام، نه مرده فقط در حالِ پوسیدنم در حافظه‌ی کسی که هرگز مرا نشناخت.   آتنا حق شناس سکوتِ مَن     از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای...

( بهانه )   بی قراری تو بهانه ها را از دیوارهای خاکی می تراشد برگرد نیلوفرهای آبی عاشق غمزه ی آبهای راکدند مرداب قهقهه سر می دهد بی قراری تو چهره عشق را در قاب خواستن می خراشد باید برگردی که خاطره در اغمایی سرد در نفس های خویش نپیچد اینجا کرشمه ی ستاره ای خواب را از چشمان مهتاب ربوده برگرد تا زمستان چیزی نمانده بهانه ها را بتکان قلب سپیدار و برف رویای بارش را در سر دارند آه ! زمستان و آن نیلوفر آبی ستاره آبها همه ، خواستن را زمزمه می کنند بهانه ها را...

*معجزه ابر* تو آن معجزه ابری همان ترنم بارانی شکوه رویش یک سبزه رسیدن به باورِ ایمانی تویی نفس نفس یک رعد تو لرزه لرزش طوفانی طپیدن یک قطره سخاوت خوشِ کیهانی تویی ترانه روییدن تو آن مسیر خوشِ رودی تمام خواهش یک شعری شمیم خوبِ بهارانی خطوطی از غزل نیما شبیه جنگل و دریایی ترانه خوان و پر از واژه سرود خوب صبحگاهی #نرگس_صدری       از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار...

شهریارا با صدایت خوانده ام اشعار به نظم... سال هارا که گذشت از ما سخن در وصف غم... پیر که نه اما ولی یاد جوانی را دگر با ما نبود... غصه آنقدر بسیار بوده و هست فکر ما تنها نبود... در این گرد باد نبودیم ناگه افتادیم به دام... دست و پا هرچه زدیم مارا نبود اینقدر دوام... چشم پروین و فروزان هرچه بود ما بیخیال... زخم یاران سهم ما شد در آن احوال و حال... بلبل شوق دل ما بود هرچه بود هر چه گذشت... همت شیرین چه فایده تبر به دست فرهاد شکست... بی ثمر بود عشق فرهاد...