آثاری زیبا از بانوی هنرمند حدیث اشرفیان
قاصدک وار
از شانه ای به شانه ای نشستم
پیام آور نانی وآبی
فوت شدم بر دیار غربت ها
آوار شدم بر بر شانه های خیابان
روی سنگ فرش ها
دور شدم
..
دور شدم
از خیال
از رویا
صد فرسنگ ها
نیازِ حدیث ِکنج لبی بود
این دم ها و بازدم ها
این حدیث
قاصدکی بود
میان همهمه بوم رنگ ها
❤️
قاصدک
قاصدکی که تو برایم فوت کردی
بر شانه هایم نشست
میشد عطر تنت را
با همان نفسی که
به سراغم فرستادی
حس کرد
کاش نامه ای به بالینش
سنجاق بود
میان آن دم
سخنی پنهان بود
کاش کبوتران
بی پروا و بی پیام
بر فرازم پرواز نکنند
جفت شوند
به تنهایی در اوج
غمی را بر بال نکنند
کاش آن پنجره که باز بود
منظره اش
خانه ای را رسوا نکند
کاش دلم
…
کاش دلم
این همه وسواس بر آواز نکند
قاصدک
سربردار از بالینم
که این یار
در جهت عشق
من را نیاز نکند
رازی پنهان است
اندر احوالات من
زخمیست که
سر باز نکند
❤️
همزاد من
سبز باش برایم
میان آن همه سیاهی
رنگ باش برایم
بر بوم سفید تنهایی
بخند برایم
تا طرح بزنم
چین آن همه زیبایی را
بخوان برایم
تا طنین آوازت
صیغل دهد جانم را
..
اشک باش
بر چهره بی روحم
بنویس
بخوان مرا
صدایم کن
ای موسیقی ات
نجوای درد تنهایی ام
ای نگاهت
موید زیبایی ام
دور نشو زخیالم
اینجا تنی درانتظار توست
اینجا قلبی در تپش توست
اینجا خاطره ای تو را میسازد
یارای وجود بینوایم باش
در این مسلخ تنگ اعتزال
این بار تو تصویری بزن از من
که تماشایش
جهان را مبهوت کند
و عشق را حیران
ای طغیانگر
شب های بی زوال من
بی نهایتی برایم بسرا
از این غزل نامتنهایی
تا عیان شود
غَصَن غَرَس های ریاحین
میان منوتو
و مشعشع شود این تاریکی عمیق
وبه روزی نمایان شود
این شوریدگی
❤️
از میان مه غلیظ زندگی
سربراوردم به آبادی دلم
این چنین دشتی سبز
که خیالت ندیده
چون کوه های استوار
و پر چین ماه جبینت
و بادی که مثل امواجی
تلاطم میدهد ابر هارا
و ابری که نقش میزند
بر آسمان دلم
طرح تابلویی نفیس
که ای دل
چون عارفان زاهد
هیچ مبین
جز معشوق را
به میان عاشقان عشق را تجربه کن
در برش راه یاب به معراج یقین
عشق را این چنین درویشانه گله کن
که تو ای یار
چنین و چنانت بادا
نگاهی به این دل بی رمق و بی رمه کن
جست از دلم
این چنین که
شعر گویمت
وشد این ابیات شاعرانه
که شاعر منم و شعر تو
وصف طبیعت گویمت
از چین جبین
و ان غالیه موی همچون شبت
احور و گران چشمی
که آهویی ندیده
که قلب را برکند از تپش
وتبش پرتو تلالو نگاهت
فروغی شود بر دیده ام
و زیست کنم این طبیعت را
و نفس بکشم این زیستن را
که آغوش تو همین را بس است.
حدیث اشرفیان
❤️
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق
https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir
عاااالی، آثارشون زیبا و دلنشین هست
اشعار بسیار ساده کلیشه ای و عاری از هرگونه ایماژهای حرفه ای
مثل همیشه عالی 👌🏼