مطالعۀ تطبیقی نظریۀ فشار و دیدگاه برچسبزنی با رویکرد جامعهشناختی
مطالعۀ تطبیقی نظریۀ فشار و دیدگاه برچسبزنی با رویکرد جامعهشناختی
نسیم خاطری کارشناسی ارشد حقوق جزا و جرم شناسی، وکیل پایه یک دادگستری
نویسنده دوم : معصومه اردلان ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی
نویسنده سوم : محمد یوسف طوفانی ، وکیل پایه یک دادگستری
چکیده :
انسان موجودی کمال طلب است و تمام سعی و تلاش او در زندگی نیز پس از رفع نیازهای اولیه به دلیل فراهم نمودن آسایش و رفاه خود میباشد. مردم تقریبا همیشه، دربارۀ جهان اجتماعی نظریهپردازی میکنند. به این معناست که مردم دربارۀ مسائل اجتماعی تفکر میکنند نظریۀ جامعهشناختی یعنی مجموعهای از ایدههای مرتبط به هم که نظاممندکردن شناخت جهان اجتماعی، تبیین آن جهان، و پیشبینیهایی دربارۀ آیندۀ جهان اجتماعی را میسر میسازد. نظریه فشار یکی از شاخههای نظریه ساختار اجتماعی است در نظریه فشار بررسی میشود که چگونه جرم را برحسب متغیرهایی مانند فرصتهای فروبسته و رفتارهای فرهنگی یا اکتسابی تبیین میکند نظریۀ برچسبزنی در فضای انتقاد به حقوق کیفری و جرمشناسی عصر خود مطرح شد و ابتدا تعریف حقوقی (قانونی) جرم و فرآیند جرمانگاری را مورد انتقاد قرار داد و سپس برچسبزنی را بهعنوان عامل جرم مطرح و از جرمشناسی موجود خردنگری و نادیدهگرفتن نقش حقوق کیفری و نهادهای کنترل جرم در بررسی عوامل جرم بهشدت انتقاد کرد. محققین با بررسی شکاف میان اهداف و وسایل در افزایش جرم، شکاف طبقاتی، عدم تعادل میان اهداف و ارزشهای یک جامعه، مزایای توجه به وسایل مشروع و بکارگیری متناسب آن با اهداف موردنظر و آگاهی از محدودیتهایی که در بکارگیری ابزار و وسایل در رسیدن به اهداف موردنظر وجود دارد بهرهمند خواهندشد. و لزوم اتخاذ راهکارهای مناسب پیشگیری از جرم با توجه به نظریه فشار و برچسبزنی، در این زمینه را آشکار میسازد. در ادامه بررسی مفهوم و تحلیل نظریه فشار و دیدگاه برچسبزنی، تاثیرات این دو نظریه بر شکلگیری رفتار مجرمانه، خرده فرهنگ منحرف، رفتار انحرافی، کنش متقابل این دو دیدگاه و… صورت گرفت. در نتیجه جامعه باید بتواند عمدهترین دلایل و منابع شکست و ناکامی جامعه را در سطح کلان، شناسایی و مورد بررسی قرار دهد. همچنین، راههای پیشگیری غیرکیفری از طریق آموزشهای حقوقی به افراد و آموزشهای تخصصی به قضات، فرهنگسازی از طرق مختلف و اعمال نظارت دقیق بر عوامل قضایی و اجرایی میتواند تأثیرات مثبتی بر جلوگیری از فرآیند برچسبزنی گذارد. اصلاح قوانین نیز بهعنوان ابزاری دوسویهکیفری، غیرکیفری میتواند مؤثر باشد. قوانین موضوعه باید با ترازوی واقعیتهای اجتماعی سنجیدهشود.
واژگان کلیدی: نظریه فشار، برچسب زنی ، کنش متقابل، مرتون، جرم
۱- مقدمه
انسان موجودی کمالطلب است و تمام سعی و تلاش او در زندگی نیز پس از رفع نیازهای اولیه به دلیل فراهم نمودن آسایش و رفاه خود میباشد .در جوامع گوناگون و در برهههای زمانی متفاوت اهداف و آرمانهایی که انسانها از زندگی برای خود ترسیم مینمایند اگرچه همه ذیل عنوانی جامع مانند آسایش و رفاه قابل جمع میباشند لکن، در نوع ، درجه و میزان اهمیت اهداف از یک نسل تا نسلی دیگر و همچنین از سرزمینی تا سرزمین دیگر تفاوتهایی است و تلاش شهروندان نیز به فراخورد اهدافی که برای خود از زندگی ترسیم نمودهاند متفاوت است. عدم تعادل و برابری میان ارزشهای یک جامعه با وسایل و راههای رسیدن به آن در مواردی موجب بروز تنش و وقوع جرم در لایههای جامعه میشود (نخعیمقدم، 1400). مردم تقریبا همیشه، دربارۀ جهان اجتماعی نظریهپردازی میکنند. به این معناست که مردم دربارۀ مسائل اجتماعی تفکر میکنند. چه بسا دربارۀ رابطۀ پدر و مادرمان با یکدیگر بیندیشیم یا دربارۀ شانس تیم مورد علاقهمان برای بردن در مسابقات حدسهایی بزنیم. بر اساس چنین تاملاتی ممکن است، نظریههایی دربارۀ پدر ومادرمان (مثلا اینکه آنها به خوبی با هم کنار میآیند چون شخصیت مشابهی دارند.) این نظریهها به واقعیتهای اجتماعی و روابط اجتماعی میپردازند. نظریهپردازان اجتماعی نیز کاری مشابه همین کار را انجام میدهند، تأمل میکنند، و نظریههایی میپرورانند. و نظریههایشان با واقعیتهای اجتماعی و روابط اجتماعی سرو کار دارد. البته تفاوتهای مهمی میان نظریهپردازی روزمره و نظریهپردازان اجتماعی وجود دارد. متفکران اجتماعی به شیوهای منظم و خود آگاهانه و بر مبنای کار متفکران اجتماعی که پیش از آنان آمدهاند نظریه میپرورانند. و بر دادههایی که به وسیله خودشان یا دیگران جمعآوری شده متکیاند. و از همه مهمتر آن است که نظریهپردازان اجتماعی دربارۀ روابط خاص میان پدر ومادرشان، تیم مورد علاقهشان یا حتی علت خاصی تفکر نمیکنند، بلکه دربارۀ مسایل اجتماعی بسیار گسترده به شیوهای فراگیرتر تفکر میکنند. نظریۀ جامعهشناختی یعنی مجموعهای از ایدههای مرتبط به هم که نظاممندکردن شناخت جهان اجتماعی، تبیین آن جهان، و پیشبینیهایی دربارۀ آیندۀ جهان اجتماعی را میسر میسازد. نظریه فشار یکی از شاخههای نظریه ساختار اجتماعی است. در نظریه فشار بررسی میشود که چگونه جرم را برحسب متغیرهایی مانند فرصتهای فروبسته و رفتارهای فرهنگی یا اکتسابی تبیین میکند. دانشمندان علوم اجتماعی بررسیهایی عینی دربارۀ عاملهایی که نقش اساسی در رویآوردن برخی افراد به ارتکاب جرم ایفا میکند را دارند. دیر زمانی است که متفکران و صاحبنظران حوزههای مختلف علم و اندیشه، این نکته را واقعیتی انکارناپذیر در حیات فردی و اجتماعی انسان میدانند که برچسپزدن میتواند تأثیری تعیینکننده بر رفتار و شخصیت فرد داشتهباشد. آنان از چشماندازهای مختلف و با سخنان و تعبیرهای گوناگون از این واقعیت سخن گفتهاند دیدگاه برچسبزنی نگرش به جرم و دستگاه جزایی را به چالش کشیده و در مقابل مدعی شدهاست که جرم، فرایندی اجتماعی است. و یادآور میشود، که همین دریافتها و مناسبات است که در نهایت تعیین میکند، چه کسی یا چه چیزی را باید کجرو یا کجروانه چه کسی را مجرم دانست. در این دیدگاه جرم پدیدهای عینی نیست و پیامد گونههایی خاص از کنش متقابل در میان انسانها به حساب میآید. بر اساس نظریۀ برچسپزنی، شخص مجرم پس از ارتکاب جرم و نقض هنجار اجتماع در یک عزلت و انزوا قرار گرفته و در چنین حالتی به برتری اخلاقی رأی میدهد. این چنین است که با توجه به در نظر گرفتن شدیدترین مجازاتها نه تنها شاهد کاهش تعداد مجرمین نیستیم بلکه روزبهروز بر تعداد آنها افزوده میشود؛ در حالیکه اگر فاصله میان اهداف مطلوب و وسایل و ابزار دسترسی به آن کاسته شود و دسترسی عمومی به اهداف بلند مشروع میسر میشود. نظریۀ برچسبزنی در فضای انتقاد به حقوق کیفری و جرمشناسی عصر خود مطرح شد و ابتدا تعریف حقوقی (قانونی) جرم و فرآیند جرمانگاری را مورد انتقاد قرار داد و سپس برچسبزنی را بهعنوان عامل جرم مطرح و از جرمشناسی موجود خردنگری و نادیدهگرفتن نقش حقوق کیفری و نهادهای کنترل جرم در بررسی عوامل جرم بهشدت انتقاد کرد. لذا با نگاه به این نظریه بهخوبی میتوان قربانی یا بزهدیده قضایی را شناخت و به تحلیل آن پرداخت و در نهایت در جهت پیشگیری از آن گام برداشت (نجفی ابرندآبادی، 1384). هماکنون در بسیاری از جوامع از جمله جامعه ما زندگی اجتماعی تحت تأثیر مادیات قرار گرفته و پول و ثروت به همه چیز جوامع تبدیل شده، جوانان نیز هدف خود را مطابق عرف جامعه مادی تعیین میکنند. محققین، دانشجویان، معلمین، دستگاههایقضاییوکیفری،دستاندرکاران رسانههای گروهی و بهطور کلی سایر اقشار جامعه با مطالعۀ این مقاله و بررسی اینکه نظریه فشار و برچسبزنی چه تأثیری در پیشگیری از جرم دارند و همچنین با بررسی شکاف میان اهداف و وسایل در افزایش جرم، شکاف طبقاتی، عدم تعادل میان اهداف و ارزشهای یک جامعه، مزایای توجه به وسایل مشروع و بکارگیری متناسب آن با اهداف موردنظر و آگاهی از محدودیتهایی که در بکارگیری ابزار و وسایل در رسیدن به اهداف موردنظر وجود دارد بهرهمند خواهندشد. و لزوم اتخاذ راهکارهای مناسب پیشگیری از جرم با توجه به نظریه فشار و برچسبزنی، در این زمینه را آشکار میسازد. و با به کار بستن راهکارهای درست توسط اقشار جامعه شاهد دستآوردهای عظیمی در کاهش انواع جرایم و انحرافات اجتماعی خواهیم بود. بنابراین با بررسی گرایش افراد نسبت به رفتارهای انحرافی و نقش نظریه فشار و برچسبزنی بر روی شکلگیری آنها میتوان تا حد زیادی به بررسی و ارزیابی عقاید، آگاهیها و بینشهای افراد نسبت به این مسئله پرادخته و احتمال ارتکاب به این اعمال را با توجه به شرایط اجتماعی موجود در این اشخاص پیشبینی نمود. همه جوامع در معرض رفتارهای نابهنجار قرار دارند اما شناسایی پتانسیل نابهنجاری ظرفیت پنهان جامعه در عدم تبعیت از هنجارها، میتواند چشمانداز روشنی از زمینهها و ظرفیتهای جامعه برای بروز آسیبها، بینظمیها و آشفتگیها به تصویر بکشد.
با توجه به این که در مورد این موضوع پژوهشگران تحقیقاتی انجام داده اند لیکن هدف نگارنده از این تحقیق کامل کردن نظرات دیگر محققین و بررسی نگاه مردم و جامعه به این موضوع همچنین عواقبی که ایجاد می شود از برچسب جرم برای مجرم وخانواده ی او می باشد. لذا تحقیقات سایر محققین مورد بررسی قرار گرفت و پیشینه ی یک تحقیق را به صورت چکیده در این مقاله آورده ایم
پبشینه ی تحقیق:
نظريه ي برچسب زني يکي از نظريه هاي علوم اجتماعي در سطح خرد است. ضمن اين که عده اي آن را به عنوان اصلي ترين نظريه در روان شناسي اجتماعي معرفي نموده اند، از نظريه هاي مطرح جامعه شناسي و به طور خاص در حوزه ي جامعه شناسي انحرافات مي باشد. اين نظريه از دهه ي 1950 به بعد در جامعه شناسي و روان شناسي امريکا مطرح و دچار افت و خيزهاي متعددي شده است.
قبل از اين که نظريه ي برچسب زني در جامعه شناسي مطرح شود، در دهه ي 1950 پيش فرض اصلي حاکم بر حوزه ي جامعه شناسي انحرافات به شرح زير بود:
دو عنصر اصلي تنظيم کننده ي عمل اجتماعي عبارت بودند از: 1- قواعد اجتماعي و 2- نظم اجتماعي.
اريکسن، بکر، لمرت و عده اي ديگر از جامعه شناسان به بيان شيوه هاي مؤثر در زندگي روزمره ي مردم عادي و کارگزاران رسمي براي دست يابي به نظم اجتماعي پرداختند و محتواي نظريه ي برچسب زني فراهم گرديد. از دهه ي 1960 به بعد با نقد و بررسي و مطالعات جديد در اين حوزه، نظريه ي برچسب زني يکي از نظريه هاي اصلي جامعه شناسي قلمداد گرديد.
نتیجه ایی که از این تحقیق استنباط می گردد به شرح ذیل می باشد.
اشکالات نظريه ي برچسب زني:
بعضي از افراد و حتي جامعه شناسان مفهوم « انحراف » را به روحيات، ظاهر افراد، موقعيت ها نيز تعميم داده اند.
برچسب انحراف قابل کاربرد در همه ي موارد و جوامع نيست.
در تحليل و انحراف، عموماً اشکال پيش آمده است. به جاي اين که جامعه شناسان به بررسي اين بپردازند که چرا گروه و يا جامعه اي صفت و عمل خاصي را انحرافي تلقي مي کند، بيشتر در پي اين بوده اند که کدام پديده را مي توان انحراف اجتماعي دانست. وقتي برچسب منحرف به فرد يا گروهي زده مي شود، نتايج اخلاقي، سياسي، ايدئولوژيک و اجتماعي براي فرد برچسب زده شده در پي دارد..
نويسنده: ( آزاد، ارمکي، تقی ،اردیبهشت ۱۳۹۴)
سوال اصلی:
نظریه برچسب زنی و فشار چه تاثیری در پیشگیری از جرم دارند؟
فرعی:
برچسب جرم زدن توسط مراجع قضاییه پلیس و مردم چه نتایج زیان باری یرای مجرم به همراه دارد؟
2- تعاریف
1-2- مفهوم نظریه فشار : شاخۀ اول نظریههای ساختار اجتماعی نظریههای نابسامانی اجتماعی و دومین شاخۀ نظریههای ساختار اجتماعی، نظریۀ فشار است. احساس فشار هنگامی رخ میدهد که بین آرزوها وآرمانهای فرهنگی، نظیر موفقیت مالی از یک سو، و فرصتهای ساختاری نظیر آموزش و استخدام از سوی دیگر، تنش و برخورد وجود دارد. که در نتیجۀ آن تنها برخی اشخاص میتوانند عملا به چنین موفقیتهایی دست پیدا کنند. نقطۀ شروع نظریه فشار این مفهوم است که جرم به طور حتم یک پدیدۀ اجتماعی میباشد. این مفهوم روی یک برداشت اجتماعی از رفتارهای اشخاص وگروهها بنا شده است ( عباسی،1397، ص29). نابرابریهای ساختاری بر روی بسیاری از اشخاص، بویژه اعضای طبقه پایین جامعه فشار وارد میکند و افرادی که فرصتهای کمتری برای بدست آوردن اهداف خود دارند، به علت ناتوانی در دستیابی به اهداف اجتماعی احساس خشم، نفرت و پرخاشگری آنان را به استفاده از شیوههای غیرقانونی و رفتار منحرفانه متمایل میسازد (معظمی، شهلا،1392 ،ص170). نظریههای فشار برمبنای این اعتقاد هستند که انسان ها ذاتا منحرف نیستند، بلکه در اثر فشار به سوی جرم کشیده میشوند. فشار ناشی از آمال و آرزوها از یکسو و عدم امکان دستیابی به آنها از طرق قانونی از سوی دیگر باعث ایجاد تنش شده و مرتون این تنش ناشی از شکاف بین آرزوها و وسایل دستیابی به آنها را تئوری فشار مینامد. (نجفی ابرندآبادی،1384 -1383،ص2043 ).
2-2- مفهوم دیدگاه برچسب زنی: زیرعنوان نظریه واکنش اجتماعی است. در سال 1963 آقای هوارد بیکر (Howard Becker)، استاد دانشگاه شیکاگو نظریه تانن بام را روزآمد کرد و تئوری برچسب زنی (Labelling theory ) یا انگزنی را ارائه داد. دیدگاه برچسبزنی عموما کار را بر این مقدمه آغاز کردهاند، که جرم و رفتار مجرمانه فرایندی اجتماعی است. کانون توجه این دیدگاه معطوف به ماهیت کنش متقابلی است، که میان مجرم، بزهدیده و مقامات دستگاه جزایی به وقوع میپیوندد. نظریه پردازان برچسبزنی مدعیاند که اصولا این اعمال نظام جزایی و مقامات آن است که تعیین میکند، چه چیزی را باید جرم دانست. و جرم شمردن فردی خاص بسته به افرادی است، که در عمل چنین برچسبی را وارد میآورند. نظریهپردازان برچسب زنی خاطر نشان میکنند که نباید اجازه داد جرمهای کم خطر با برخوردهایی مانند بازداشت حضور در دادگاه و حبس مواجه شوند. بلکه برعکس به نظر آنان واکنش در مقابل این جرم باید مبتنی براصل عدم مداخلۀ بنیادی یا کمترین مداخله باشد. و آنان همچنین به ضرورت یافتن جرمزدایی از برخی اعمال (بیبزه دیده) یا دور از تجاوزگری توجه میکنند، با این استدلال که این کار میتواند، از احتمال بدنامی بکاهد. در بیان کلی دیدگاه برچسبزنی پیوندهایی مستحکم با دیدگاه کنش متقابل نمادین در جامعه دارد (راب وایت ، فیوناهینس، 1956، ص189-185).
3- مبانی نظری
1-3- تحلیل نظریه فشار: در حالت کلی «جامعهشناسانی که جرم را نتیجه مستقیم فقر و خشم طبقه پایین میدانند، نظریهپردازان فشار نامیدهمیشوند. در این نظریۀ سؤال اصلی این است که چرا مردم کجرفتاری میکنند» (عبدی، 1397). به نظر مرتون یکی از انواع واکنشها در برابر شکاف میان هدفهای قانونی و وسایل قانونی، خلاء قوانین و استفاده افراد مجرم از وسایل قانونی به منظور دستیابی به بالاترین نماد موفقیت در کسب مادیات است. این واکنش از نظر مرتون رفتار اشخاص یقه سفید است. یعنی اشخاصی که در اِلمانهای مختلف ترقی بهصورتی مطلوب و موفق ظاهر شدهاند لکن بدان جایگاه بسنده نمیکنند و در راه ارتقای جایگاه خویش، عنصر قانون و بایستههای مبتنی بر آن را ملاک عمل خویش قرار نمیدهند و گاه آن را مانعی بر راه نیل به اهداف و جایگاه بالاتر به حسابآورده و به سادگی آن را زیر پای مینهند. مثال بارز آن در بحث جرایم اقتصادی، شامل قضات و وکلای دادگستری است که علیرغم وجود رفاه مالی و شرایط نسبتاً خوب اقتصادی، دست به ارتشاء و اختلاس زده و از سیستم اخراج گردیدهاند. وی معتقد است در یک جامعه با ثبات، بین اهداف و ارزشهای اجتماعی ـ فرهنگی و راههای پذیرفتهشده از سوی عامه مردم برای دستیابی به آنها، تعادل وجود دارد. وقتی این رابطه متعادل به هم بخورد، نظم اجتماعی از بین رفته، هرجومرج رواج مییابد و فرد دچار رفتار انحرافی میشود (رفتار انحرافی به مفهوم رفتاری است که به طریقی با انتظارات مشترک رفتاریِ یک گروه خاص سازگاری نداشته و اعضای جامعه آن را ناپسند و نادرست بدانند.» (اسدی، 1400 به نقل از دورکیم). مرتون ریشههای جرم و انحراف را در ساختار جامعه میداند. به نظر او در اغلب اوقات امکانات برای دستیابی به موفقیت براساس طبقۀ اجتماعی، اقتصادی قشربندی میشود. احساس فشار در افراد طبقۀ متوسط محدود است. و در مناطق فقیرنشین احساس فشار بیشتر، چون راههای مشروع برای کسب موفقیت عمدتاً برروی افراد بسته است. و برخی تلاش میکنند، تا از طریق فعالیتهای غیرقانونی به خواستۀ خود دست یابند. رابرت مرتون با بیان «نظریه گسیختگی» نظریه احساس فشار را با هنجار گسیختگی مرتبط نمود. وضعیتی که به هنگام گسست میان اهداف و امکانات ایجاد میشود. مرتون میگوید وقتی قواعد جاری که به مردم میگوید چگونه رفتار کنند از کار افتاده، این بیقاعدهگی یا بیهنجاری به سادگی باعث بروز رفتار انحراف میشود (معظمی،شهلا، 1392 ص171-170). مطابق نظریۀ مرتون، احساس فشار آن هنگام عارض میگردد که شخص میان آمال و خواستههای خویش در یک جهت، و در جهت مقابل میان فرصتهای ساختاری و محدوده اختیارات قانونی دوگانگی احساس نماید (اندرزگو، 1399). مرتون معتقد است که مردم نسبت به گسست و اختلاف بین اهداف و راهها به یکی از روشهای زیر، واکنش نشان میدهند :
همنوایان: این افراد اهداف و وسایلی را که از نظر جامعه رواج دارد میپذیرد. این گروه را میتوان تنها گروه بهنجار جامعه نام نهاد که هم در اهداف و هم در راهها و ابزار با جامعه توافق دارند.
شیوه تطابق ناهمنوایانۀ: نوآوری هنگامی رخ میدهد که نوآوران یا ابتکارگران در کارکرد خود موفق ولی ساختارهای اجتماعی ناموفقاند. به طوری که نوآوران اهداف مقبول فرهنگی را میپذیرند ولی راهها و وسایل نیل به آنها را یا در اختیار ندارند و یا نمیپذیرند در این حالت اعضای جامعه به وسایل تأییدنشده فرهنگی برای رسیدن به اهداف تأییدشده فرهنگی روی میآورند. شایعترین شکل انحراف همین مورد است و اکثر مجرمین در این دسته جای میگیرند.
آیینورزان یا مناسکگرایان: برعکس”نوآوران” کسانیاند که وسایل جامعه را قبول دارند و پاس میدارند بدون اینکه هدف را بشناسند و برای دستیابی بدان کوشا باشند. اینان نسبت به هدف بیتفاوت بوده و با وسواس آیینی در خدمت وسیله درمیآیند. که به آنها گروه آدابپرستان یا مناسکگراها نیز گفته میشود چرا که در این گروه فرد اهداف تأییدشده فرهنگی را نمیپذیرد ولی وسایلی که فرهنگ برای دستیابی به اهداف تعیین کردهاست را میپذیرد.
انزواگرایان: واپسگرایان پسنشینان یا بزهزدگان نه در اهداف یا جامعه همسویی دارند و نه در راهها. اینان هیچچیز را قبول ندارند و با انتخاب کجروی نسبت به تمام راهها بیاعتنایی میکنند و کسانی هستند که نه هدفهای ارجدار جامعه را قبول دارند و نه وسایل مقبول رسیدن بدانها را. در نتیجه در شیوه تطابق ناهمنوایانه واپسگرایی، فرد هم اهداف و ارزشها و هم وسایل و راههای مقبول و نهادیشده نیل به آنها را طرد مینماید و برای آنها جایگزینی ندارد.
عصیانگران یا شورشیان: طغیانگری و عصیان، زمانی رخ میدهد که مردم هم اهداف و هم وسایل پذیرفتهشده برای آنها را نمیپذیرند اما اهداف و وسایل جدید و نوینی را در نظر میگیرند و خواهان پیاده کردن طرحهایی نوین اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هستند. بنابراین افراد این گروه کسانی هستند که هنجارها و ساختار جامعه حاکم را موافق خود و مساعد برای رسیدن به اهداف مطلوب نمییابند و البته در صورت کثرت این افراد دست به شورش یا اعتراض جمعی میزنند (نخعیمقدم، 1400).
2-3- تحلیل دیدگاه برچسبزنی : از نظر بکر، مجرم تعریفی است که جامعه میسازد. منظور او، این است که گروههای اجتماعی با ساختن قوانینی که خدشهدارکردن آنها کجرفتاری محسوب میشود، مفهوم کجرفتاری را میسازند. در عین حال، این قوانین را در مورد افراد خاصی بهکار میگیرند و به آنها برچسب بیگانه میزنند. از این نظر، جرم، کیفیت عملی که واقع شده، نیست، بلکه پیامد اعمال آن قانون توسط دیگران نسبت به فردی است که مرتکب در دیدگاه برچسبزنی که زیرعنوان واکنش اجتماعی است، جوانان ممکن است به دلایل متعددی از جمله روابط خانوادگی نامساعد، تضاد و درگیری در محله، فشار همسالان، نابهنجاری روانشناختی و تجربیات یادگیری تاییدکننده بزهکاری، قانون را نقض کنند. این نظریۀ رویکردی بسیار نزدیک به تحلیلهای ساخت اجتماعی و تعامل نمادین است این نظریه توسط جامعهشناسان در دهه 60 میلادی توسعه یافت. کتاب هاوارد سولبکر، با عنوان بیگانگان، تأثیر زیادی بر توسعه و محبوبیت این نظریه گذاشتهاست (ساکی، 1401). نظریۀ برچسبزنی معتقد است که انحراف از قانون ذاتی نیست، و بهجای آن، بر تمایل اکثریت به چسباندن برچسبزنی منفی به اقلیت، یا کسانی که آنها را منحرف از هنجارهای معمول تلقی میکند، متمرکز میشود. دلمشغولی این نظریه این است که چگونه هویت و رفتار افراد ممکن است توسط واژگانی که برای تشریح یا طبقهبندیشان به کار میرود، ارزیابیشده یا تحت تأثیر قرار گیرد این نظریه با مفاهیم خودتوسعهیابنده واجد پیشگویی و کلیشه همراه است. نظریه برچسبزنی در دهههای 60 و 70 میلادی برجسته بود، و برخی نسخههای اصلاحشده آن، اکنون نیز معتبر هستند. مطابق این نظریه، توصیفها یا طبقهبندیهای ناخواسته، اعم از واژگانی که به انحراف، ناتوانی، یا تشخیص یک اختلال روانی مربوطند، میتوانند عمدتاً با تلاش برای جایگزین کردنشان با یک زبان سازندهتر، برپایه اینکه صرفاً «برچسب»هایی هستند، رد شوند. مثلاً به یک برچسب نیرومند منفی تعبیر میشود، که میتواند دیدگاه شخص راجع به خود، و همچنین هویت اجتماعیاش را دگرگون کند (ساکی، 1401). یکی از قلمروهای اصلی در دیدگاه برچسبزنی، مناسبات موجود میان مجرم و افرادی است که قدرت واردآوردن برچسب را دارند. و فرایند برچسب بدنامی است. که میتواند آثار منفی در پیداشته و شخص برچسب خورده نقشی را به خود بپذیرد که در آن برچسب به اونسبت دادهمیشود. مثلا اگر بر شخصی رسما انگ کجرو و خلافکار مجرم، وارد آید این امر ممکن است موجب شود او به شکلی متناسب با آن برچسب رفتار کند. و به نظر نظریهپردازان برچسبزنی بدنامی ناشی از مداخلۀ رسمی دستگاه جزایی به خوبی میتواند افراد جوان را به سوی فعالیت نوعی پیشۀ مجرمانه سوق دهد ( راب وایت ،فیونا هینز، 1956 ،ص 186). نوجوانان به جهت شرایط خاص سنی و عدم تکامل شخصیتی در برابر برچسبهای وارده آسیبپذیر هستند واز سویی دیگر برچسبزنی رسمی بر تکرار جرم نوجوانان تاثیردارد ( قاسمی –کیهان پور ،1396 ،ص 111). در واقع میتوان گفت دیدگاه برچسبزنی به آثار وارد آمدن برچسب بر روند رشد وتحول روانی واجتماعی مجرمان اشاره دارد.{هردونظریه در این مورد شباهت داشتند که : افراد طبقات بالاتر اجتماعی، اقتصادی در مقایسه با افراد طبقات پایین کمتر امکان دارد برچسب منحرف به آنها بزنند. و همچنین در نظریه فشار هم در طبقات بالا و متوسط به دلیل امکانات آموزشی و مشاغل معتبر احساس فشار کمتر است.}
بنابراین در نگاه یک نظریهپرداز برچسبزنی، پیامدهای احتمالی و منفی فرآیند برچسبزنی، باور لازم بودن مداخله در نخستین گام را تحتالشعاع قرار میدهد. به نظر آنان بدنامی ناشی از مداخله رسمی دستگاه جزائی به خوبی میتواند افراد جوان را به سوی فعالیت در نوعی پیشه مجرمانه سوق دهد. از اینرو دیدگاه برچسبزنی یاددآور میشود که واکنش نظام جزائی در برابر رفتارهای مجرمانه باید مبتنی بر نوعی سیاست تغییر مسیر باشد. بدینمعنا که باید تلاش کرد تا قشرهایی خاص از مجرمان به مسیری جدای از مسیرهای رسمی دادرسی در نظام جزائی هدایت شوند. مسیری که آنان را از تماس با بخش عمدهای از ارکان رسمی این نظام به دور میدارد و از این طریق، احتمال بدنام شدن آنان را کاهش دهد (وایت و هینز، 1383، ص 186). با توجه به مطالب ذکر شده، محورهای زیر را میتوان به عنوان محورهای اصلی نظریه برچسبزنی بیان کرد:
الف) نقش صاحبان قدرت در تعریف جرم و تعیین جرم؛
ب) آثار دخالت نهادهای کیفری و برچسبخوردن فرد؛
ج) راهحلهای کنترلی
پس با بررسی چارچوب نظری هر دو دیدگاه مشخص شد که ماهیت مجرم بودن شخص در نظریه فشار توسط آسیبهای اجتماعی در جامعه تعیین یافته و ماهیت مجرم در دیدگاه برچسبزنی نیز در جامعه تعیین یافته است. که در هر دو نظریه به نوعی از طرف جامعه و شرایط موجود در آن ترغیب به ارتکاب جرم میشوند. و علت جرم در نظریه فشار، فشار اجتماعی یعنی ساخت فرصتها و رفتارهای اکتسابی است، که افراد وارد گروههایی میشوند که برای دستیابی به اهداف یک سری رفتارهای انحرافی را یاد میگیرند. و علت جرم در دیدگاه برچسب زنی بدنامی وآثار منفی برچسبزنی است. از نظر دورکیم اصولا این سازمان اجتماعی است که طبیعت جرم و ماهیت نظم دادن به رفتارهای مجرمانه را تعیین میکند، سازمانی که براساس دو عنصرتقسیم کار اجتماعی، و وجدان جمعی موجود در آن شکل میگیرد.
در نظریۀ فشار تصور غالب آن است که علت جرم را میتوان در ناکافی یا نامناسب بودن ابزارها یا فرصتهای دستیابی به برخی هدفها، نهفته دید (راب وایت و فیونا هینز، 1956ص143) مطلب اصلی در نظریه فشار این است که جرم با بخشهای مهمی از جامعۀ روندهای که نمایانگر فشار اجتماعی موجود در درون جامعه هستند، مرتبط میباشد. فشار ها عوامل بوجودآورندۀ تنش «اجتماعی » هستند. نکتۀ اصلی نظریه فشار در ارتباط با «فرصت ساختاری » و «فرایندهای فرهنگی» میباشد که به نظر میرسد، علل وقوع جرم در ابزارهای موجود یا به علت فرصتهای ناکافی برای دستیابی به اهداف در دسترس افراد جامعه است. گاهی از این نظریه به عنوان (تئوری فرصت) یاد میشود واینگونه استدلال شدهاست که وجود فرصت به نوعی محدود و مسدود شده، ممکن است برخی افراد برای دستیابی به کالاهای اجتماعی یا اهداف خود از ابزارهای جایگزین شیوۀ مجرمانه استفاده نمایند (عباسی، 1397 ،ص30).
3-3- تاثیر برچسب زنی و فشار بر شکلگیری رفتار مجرمانه: تقریبا از هر فرد و در هر لحظه از زندگی او ممکن است رفتار انحرافی سر زده باشد. کسی که برچسب بدنامی به او زده میشود. آیندۀ او تغییر میکند. شخصی که رفتار انحرافی انجام داده و به دام افتاده و مردم برچسب منحرف به او میزنند، ممکن است زندگی او به شکل بارزی تغییر کند. همین که فرد یک بار بازداشت شد، ممکن است به شخص برچسبهایی مانند آشغال، دله دزد و … زده شود. برخوردی که دیگران با آن شخص دارند، برحسب برچسبی است که به او زده شدهاست و خود برچسب اهمیت و اعتبارش بیش از هر منزلت دیگری است، که فرد به دست آوردهاست. شخصی که خود را با برچسبی که به او زده شده میبیند ممکن است به همان ترتیب و مطابق با همان برچسب رفتار کند. همین که فرد خود را فردی منحرف شناخت و به عنوان منحرف با او رفتار شد. از نظر اجتماعی و فردی از جامعۀ خود دوری می کند. و تنها به کسانی میپیوندد که مشابه خودش برچسب خورده باشد( بروس کوهن ،1938،ص281 ). مثال فرض کنیم یک جانی مسلح، در ساعت سه صبح به قصد دزدی وارد حریم خصوصی، شخصی میشود و شخص با شنیدن صدای در بلند میشود وکشمکش پیش میآید. تفنگ مهاجم دو بار شلیک وخود مهاجم کشته میشود. اینجا شخص صاحب خانه متهم به قتل غیرعمد میشود. و ممکن است شغلش را از دست بدهد. حتی مجبور شود آن شهر را ترک کند. او باید اکنون برچسب قاتل (منحرف) راهمراه خود حمل کند. (هرچند او که دزد را به خانه اش دعوت نکرده بود) (همان منبع ،ص281 ). به نظر میرسد در برخورد با جرایم ارتکابی نوجوانان غالباً بزهکاری به معنای واقعی روبرو نیستیم. بلکه در اکثر موارد شیطنتی کودکانه است. صرفنظر از علت، کودک یا نوجوان که مرتکب جرمی میشود، و بر چسب منفی در جریان مداخله رسمی مثل معتاد یا دله دزد دریافت کند و از طرف مدرسه و خانواده هم الصاق و به طورکلی از طرف جامعه تداوم مییابد و آنچه روی میدهد یک نوع تعهد نوجوانان به ارتکاب اعمال مجرمانه است. که احتمال ارتکاب جرم را در آینده بیشتر میکند (قاسمی،کیهان پور،1396 ص111). و از طرفی خرده فرهنگ بزهکاری در نظریه آلبرت کوهن به این موضوع میپردازد که طبقات پایین در جامعه از نظردستیابی به جایگاه اجتماعی دچار ناکامی هستند. بر مبنای نظر وی نوجوانان وجوانان طبقۀ پایین همانند همتایان خود در طبقۀ بالا هستند. یکی از مکانهای مهم برای کسب منزلت مدرسه است. که با فرهنگ آن کاملا بیگانه هستند وشکست میخورند این حالت در اطفال سبب میشود که دچار تنش شده و به دنبال راه حل بگردند. و به فرهنگ غالب و ترویج شده در مدرسه پشت کرده و به فرهنگ خود پناه میبرند. و این خرده فرهنگ ممکن است خلاصه شود در خرده فرهنگ بزهکاری، یعنی ممکن است پاسخ به آن تنش ارتکاب جرم و شکلدهی به یک خرده فرهنگ مجرمانه باشد (نجفی ابرند آبادی، 1384-1383 ،ص2049).
4-3- خرده فرهنگ منحرف : خرده فرهنگ منحرف عبارتست از انحراف گروهی از افراد که دارای شیوه و سبک زندگی مشابهی هستند. و همیشه با یکدیگر معاشرت و تماس دارند و نسبت به خردهفرهنگی که جزو آن هستند، ضمن شرکت در فعالیتهایی که از سوی جامعه بزرگتر به عنوان انحراف شناخته شدهاست. وفادار میمانند. مثل خرده فرهنگ انحرافی گروههای مجرم، زندانیان ، جیببرها (بروس کوهن،1938 ، ص292). شباهت این دو نظریه در مورد تاثیر بر چسبزنی و فشار بر بزهکاری اینگونه استدلال میشود که، در نظریه برچسبزنی با ایجاد برچسب و بدنامی، باعث طرد شخص از جامعه میشوند، و آنان به کسانی که مشابه خودشان هستند پناه میبرند. و در نظریه فشار هم به دلیل نداشتن فرصت و منزلت به خرده فرهنگهای قبلی خود باز میگردند. که بعضی از این خردهفرهنگها گروههای مجرمانه است.
5-3- رفتار انحرافی: انحرافات نخستین و ثانویه؛ رفتار انحرافی و عمل منحرفانه با توجه به هنجارهای موجود در یک فرهنگ تعریف میشود. رفتار و عملی ممکن است در یک موقعیت خاص قابل قبول باشد. مثل افسر پلیسی که به یک قاتل فراری تیراندازی میکند، و مدال افتخار میگیرد. در مقابل فرد جنایتکاری که به دیگری تیراندازی میکند و بی دلیل طرف مقابل را میکشد در معرض شدیدترین مجازات قرار میگیرد. ادوینلیمرت جامعه شناس آمریکایی در سال 1951 میلادی انحرافات نخستین و ثانویه را مطرح کرد.
1-5-3- انحرافات نخستین: در پارهای موارد فرد به اعمال انحرافی دست میزند اما ممکن است گذرا و تصادفی باشد. که به آن انحرافات نخستین یا ابتدایی میگویند. مثل شخص که در رانندگی بیش از حد مجاز سرعت میگیرد، یا از الکل استفاده میکند، یا دزدی کوچک میکند به انحراف ابتدایی دچار شدهاست.
2-5-3- انحرافات ثانویه: در انحرافات ثانویه فرد به طور مشخص رفتار انحرافی از خود نشان میدهد و از دید عموم مردم فرد منحرفی محسوب میشود مانند؛ دزدان و تبهکاران حرفهای، دایمالخمرها. برچسب منحرف وقتی به طور کامل به فردی زدهمیشود که چنین فردی به دلیل دزدی یا قاچاق یک بار توصیف میشود. در دادگاه محکوم بعد از چندی آزاد وباز، دست به همان کار میزند (بروس کوهن،1938 ،ص 273).
6-3- کنش متقابل
1-6-3- کنش متقابل در برچسبزنی: ما انسانها میتوانیم جامعه را متشکل از مردمی بدانیم که در کنش متقابل اجتماعی در گیرند. بنابراین جامعه یک نوع هستی در سطوح کلان نیست که قابل جدا شدن باشد. مردم جامعه را تولید میکنند. جامعه کنش رابط مردم است. چارلز هورتن کولی به خاطر مفهوم خود آینهای بسیار معروف است. فهم ما از خودمان با نگاه کردن در نوعی آینه شکل میگیرد. آن آینه مردم دیگری است، که با آنان کنش متقابل داریم. ما از دیگران همچون آینهای برای ارزیابی کیستی و چنینیمان استفاده میکنیم (جرج ریترز، 1940 ،244-245). این جامعه است که جرم را تعریف میکند نه اینکه جرایم ذاتاً رفتارهای بد و غیراخلاقیاند. تعامل گرایان معتقداند، جرم هنگامی معنا پیدا میکند که مردم نسبت به آن واکنش نشان دهند ( علیوردی نیا،1392 ،ص 72 ). دیدگاه برچسبزنی پیوندهایی محکم با دیدگاه کنش متقابل نمادین در جامعه شناسی دارد و مفاهیمی مانند خود و نماد را برای تبیین دو متغییر رفتار اجتماعی وکنش اجتماعی به کار گرفتهاست (راب وایت ، فیونا هینز ،1956 ، ص189). دیدگاه کنش متقابل نمادین، نخستین مرحلۀ برقراری ارتباط میان افراد را مرحلۀ تعریف موقعیتها میداند و مدعی است که این تعریف در خلال فرایند کنش متقابل صورت میپذیرد (همان منبع،191 ). مثال مورد توجه در این خصوص آزمایش تجربی است، که اصطلاحاً آزمون پیک مالیون نامیده میشود و نمونه آن را روزنتال و جاکوبسن در سال 1968 انجام دادهاند. که دانشآموزان را به دو دسته تقسیم وگروهی را « کند ذهن » و گروه دیگر را « باهوش » خواندند. پس از مدتی نمرات درسی روند نزولی و صعودی را آغاز کرد اعضای هر دسته خود پندارههایی را در خود درونی کردهاند که برای آنان ساخته و پرداخته شدهاست. وآنان بر همین اساس واکنش خود را در برابر برچسبهایی که جمع بر آنان وارد آورده با ایفای نقش « کند ذهن یا باهوش » سازمان دادهاند. (همان منبع ، ص193) دیدگاه جرمشناختی برچسب زنی جرم را در خلال کنشها و واکنش های اجتماعی تعریف میکند و کانون تحلیل آن، مناسبات میان مجرم و افراد دارای قدرت برچسبزنی است. این رویکرد علت وقوع بزه را بدنامی و پیامدهای منفی برچسب زنی میداند (شاهپوری، پارسایی، غلامی ،1399 ص278).
دیدگاه جرمشناختی برچسبزنی، جرم را در خلال کنشها و واکنشهای اجتماعی تعریف میکند و کانون تحلیل آن، مناسبات میان مجرم و افرادِ دارای قدرت برچسبزنی است. این رویکرد، علت وقوع بزه را بدنامی و پیامدهای منفی برچسبزنی میداند و معتقد است ماهیت بزه، تعیّنیافتگی فرآیند برچسبزنی است. این نظریه، تغییر مسیر نظام رسمی عدالت کیفری را بهعنوان راهبرد واکنش به جرم پیشنهاد میکند و تأکید دارد که پیشگیری از جرم تنها از دو رهگذر جرمزدایی و عدممداخلۀ بنیادی عدالت کیفری دولتی در نابهنجاریهای رفتاری آدمیان است. حامیان این نظریه درخصوص چگونگی عملکرد نظام جزایی رسمی تصریح میدارند که نظام نباید اثر بدنامکننده داشتهباشد و برای تحقق این هدف، افزایش سطح کیفی مدارا و کاستن از میزان مداخله در امور نابهنجار شهروندان را بایسته میدانند. دیدگاه برچسبزنی مدعی است «کجروی ثانویه» هنگامی صورت میپذیرد که فرد به سبب مواجهشدن با واکنش جامعه در برابر کجروی نخستین خویش، نوعی بازنگری اساسی را در خودپنداره و سپس در رفتار خود تجربه میکند (شاهپوری و همکاران، 1399). نظریه برچسبزنی، دو ملاحظه را داراست: نخست، ملاحظهای در باب اینکه چگونه یک رفتار خاص، برچسب «انحرافی» میخورد و دلمشغولی دوم درخصوص پیامدهای این فرآیند برچسبزنی است. بِکِر در این زمینه چنین میگوید: «گروههای اجتماعی، انحراف را اینگونه خلق میکنند؛ قواعدی را میسازند که تخلّف از آنها، انحراف را به وجود میآورد و این قواعد در مورد افرادی خاص بهکار گرفتهمیشوند و بر آنها، برچسب «غیرخودی» الصاق میگردد. از این نقطهنظر، انحراف، کیفیت عملی نیست که یک فرد مرتکب میشود، بلکه نتیجۀ بهکار بستن قواعدی از سوی دیگران و مجازاتهایی درخصوص یک «مجرم» است. منحرف، فردی است که برچسب موردنظر با موفقیت درخصوص او بهکار گرفتهشدهاست؛ رفتار انحرافی نیز رفتاری است که مردم بر آن چنین برچسبی را میزنند (وایت و هینس، 1382). بدینترتیب، در فهم پدیدۀ انحراف، نکتۀ مهم در واکنش به رفتار و نه خودِ رفتار نهفته است. این مسئله بِکِر را بر آن داشت تا نوعی گونهشناسی چهار مؤلفهای را از برچسبهای ممکن (واکنشها) نسبت به رفتار انحرافی بهوجود آورد که شامل این موارد بود: متهم به اشتباه، منحرف ناب، منحرف منطبق و منحرف پنهان.
عنصر روانشناختی کلیدی در ساختار نظری تئوری برچسبزنی «پیشگویی تحققیابند» است. توضیح آنکه، هویت هر فرد را دو عنصر تعیین میکند که افرادی که واقعیتِ او را تعریف میکنند؛ و دیگر، چگونگی صورت پذیرفتن این تعریف. از همین روست که این دیدگاه مدعی میشود افرادی که بر آنان برچسبهایی مانند «کودن»، «ابله»، «نبغه» و مانند اینها وارد میآید واکنشهایی متناسب با آن برچسب از خود بروز میدهند. بهنظر هاوارد بِکِر، اثر واکنش اجتماعی بر سنخهایی خاص از رفتار یا دستههایی خاص از افراد، نقشی اساسی در تبیین فرآیند جرمانگاری دارد (پارسایی و همکاران، 1399).
1-1-6-3- برچسبزنی و تغییر تصور فرد از خود
تلقین، شروعی برای ایجاد باور و تصور میباشد و تأثیر تصور، از تلقین بالاتر و مهمتر است. تلقین در فرد زمانی مؤثر واقع میشود که باور و تصوری را در فرد زنده کند که به مرور زمان این اتفاق میافتد. پس ایجاد تصور بزهکاربودن در فرد میتواند او را به سمت انجام اعمال مجرمانه سوق دهد. انسانها آنگونه که تصور میکنند، نسبت به مسائل رفتار و عکسالعمل نشان میدهند. مثلاً اگر شخصی تصور کند که فردی با حافظه قدرتمند و تمرکز بالایی است، ضمیر ناخودآگاه فرد باعث میشود که همانگونه بهوجود میآید. دلیل این امر آن است که استمرار در هر موردی باعث میشود، ضمیر ناخودآگاه، انسان به آن سمت کشیده شود و هر امری که ما در مورد آن تصور میکنیم و به آن باور داریم به مرور زمان به واقعیت تبدیل شود. عامل اساسی و اثرگذار در تغییر رفتار و شخصیت انسانها، تلقین میباشد. همه انسانها از تلقینات به وجود آمده چه توسط خود و چه توسط افراد دیگر، تأثیر میپذیرند. به طوری که هر فکر و ایدهای که در ذهن انسان اثر کند و فرد آن را بپذیرد تبدیل به تلقین میگردد (اسلامی، 1388). بر این اساس، تکرار و مداومت در مورد تلقینات (چه مثبت چه منفی)، همه انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث ایجاد تصور هر فرد از خودش میشود. همه انسانها تا حد زیادی تحت تأثیر تصوری که از خود ساختهاند، قرار دارند. خطر برچسبزنی زمانی مشخص میشود که بدانیم تلقین و تصور میتواند باعث تغییر نگرش فرد از خودش بشود، از اینرو زمانی که جامعه و یا نظام دادرسی برچسبزنی به فرد مرتکب رفتار مجرمانه میزند، خودانگارهی نامجرمانه شخص را تحت تأثیر قرار میدهد (ولد و همکاران، 1388 ).
2-1-6-3- تغییر تصور جامعه به دلیل برچسبزنی
از آسیبها و مضررات دیگر برچسبزنی، تغییر تصور، و دید جامعه نسبت به افراد برچسبخورده میباشد که با تغییر رفتار جامعه با فرد همراه میباشد. به طوری که مردم با استفاده از برچسبهای معمول در جامعه برای افراد، باعث میشود که نوع تعاملات و رفتار جامعه با فرد برچسبخورده تغییر کند و متناسب با برچسبزده شده با فرد برخورد کنند. موضوع مهم در اینجا آن است که ممکن است این برچسبها در مورد فرد درست باشد یا نباشد. افراد جامعه برچسبها را قبول دارند، این موضوع در مورد نیروهای پلیس نیز صادق است. بعضی از جامعهشناسان بیان میکنند: اینکه پلیس رفتار فردی را مجرمانه تلقی کند ممکن است بستگی به برچسبی داشتهباشد که به مجرم میزند.
2-6-3- کنش متقابل در نظریه فشار: در نظریۀ یادگیری اجتماعی، یا نظریه خرده فرهنگی که زیر عنوان نظریۀ فشار است. تاکید بر چگونگی فراگرفتهشدن رفتارهای مجرمانه در موقعیتهای متفاوت اجتماعی است. عنصر یادگیری از جمله فرایندهای کنش متقابل میان افراد، با نوعی فرایند اجتماعی است. این نکته سبب میشود، تا تبیینهایی که این عنصر را در کانون توجه خود دارد، به نام نظریه «یادگیری» معرفی شده و در زمرۀ نظریههای روانشناختی اجتماعی دستهبندی شود. در این میان عنصر «یادگیری» در نظریۀ فشار سبب شدهاست تا برخی منابع آنها را در زمرۀ نظریۀ یادشده قلمداد کنند. نکتهای که نمونۀ آن را میتوان در نظریۀ همنشینی افتراقی ساترلند وکرسی دید (همان منبع ،144). تفاوت کنش متقابل در دیدگاه برچسبزنی با نظریه فشار در این است که در نظریه برچسبزنی شخص با یک انحراف کوچک اگر از طرف جامعه کنش متقابلی ببیند و انگ مجرم به او بزنند، اینجا کنش متقابل پیش آمدهاست. و باعث پیشروی شخص به سوی بزهکاری میشود، ولی در نظریۀ یادگیری یا خرده فرهنگی که زیرعنوان نظریه فشار است ، منظور از کنش متقابل این است که شخص در این همنشینیها وخرده فرهنگ بزهکاری را یاد میگیرد.
7-3- آنومی: یا بیهنجاری؛ امیل دورکیم مفهوم بیهنجاری را وارد جامعهشناسی کرد. بیهنجاری را میتوان وضعیتی دانست که در جامعه هنجار معینی وجود ندارد که فرد از آن پیروی کند و بیریشه عمل کند این حالت رخ میدهد، که انتظارات فرهنگی با واقعیات اجتماعی ناهماهنگ و ناسازگار است. دورکیم، در تئوری خود بر اهمیت حوزۀ اقتصاد و بحرانهای اقتصادی و پیامد این بحرانها بر آشفتگیهای اجتماعی و ضعف و انحطاط اخلاق عمومی تأکید دارد. «وظایف اقتصادی که سابقاً نقشی فرعی داشتند اکنون نقش درجه اول پیدا کردهاند. گذشت آن زمانهایی که وظایف اقتصادی را به طبقات اجتماعی فرودست وامیگذاشتند. در مقابل وظایف اقتصادی، وظایف نظامی، اداری و دینی از پیش عقب میروند این شکل از فعالیت که چنین مقامی در مجموعه زندگانی اجتماعی پیدا کرده بیگمان نمیتواند تا این حد بینظم باقی بماند بیآنکه به آشفتگیهای عمیق نینجامد. چنین وضعی بهویژه منشاء انحطاط اخلاق عمومی است. زیرا درست از آنجا که وظایف اقتصادی، امروزه بخش اعظم شهروندان را به خود مشغول کردهاست، انبوهی از افراد را میتوان دید که سراسر عمرشان در محیطی صنعتی و تجاری میگذارد؛ و چون انتظام اخلاقی شدیدی بر این محیط حکمفرما نیست پس در واقع بخش اعظم زندگی آنان خارج از حیطه هرگونه تأثیر اخلاقی قرار دارد اگر نظم و قاعدهای در امور اقتصادی ایجاد نشود آثار و نتایجاش از حدود قلمرو اقتصاد خارج خواهدشد و نوعی کاهش حس اخلاقی در عموم مردم را به دنبال خواهدداشت» (نایبی و همکاران، 1396).
1-7-3- نظریه آنومی مرتون
مرتون در مقاله مشهور «ساختار اجتماعی و آنومی» هدف خود را این میداند که «با یک رویکرد منظم و منسجم منابع اجتماعی ـ فرهنگی رفتار انحرافی را مطالعه کند و میخواهد نشان دهد که چگونه برخی ساختارهای اجتماعی با اعمال فشارهای مشخصی بر افراد، آنها را به رفتارهای ناهنموا سوق میدهند» در بین عناصر ساختار اجتماعی و فرهنگی دو مورد برای مرتون مهمتر بودهاست. « مورد اول اهداف، مقاصد و علائق است که چارچوب مرجع آرزو را تشکیل میدهد. بعضی از این آرزوهای فرهنگی به سائقههای اصلی بشر مرتبطاند اما توسط آنها تعیین نمیشوند. وجه دوم ساختار اجتماعی، شیوههای قابل قبو دستیابی به این اهداف را تعریف، تنظیم و کنترل میکند» (نایبی و همکاران، 1396). رابرت کی مرتون کوشید تا بین بیهنجاری و انحرافات اجتماعی رابطه برقرار کند (بروس کوهن،1938 ص279). در این نظریه مرتون برآنست که تا ثابت کند که انحراف به این دلیل رخ میدهد که جامعه دستیابی به برخی هدفها را تشویق میکند اما وسایل لازم برای دستیابی به اهداف به طور مساوی در دسترس اعضایش قرار نمیدهد. پس فرد باید خود اهداف خاص را مشخص کند یا به دنبال وسایل غیرمشروع برای رسیدن به اهدافی میباشد (همان منبع، ص 287). در آزمون فرضیه ترکیبی، از دورکیم مرتون، مستقل از ارزشهای موفقیتآمیز طبقهای گروههای موجود در نمونۀ مورد مطالعه، مشخص شد که در ساختار طبقهای جامعه در ردههای بالاتر آثار بیشتری از بیهنجاری مشاهده میشود چون در طبقههای پایین جامعه کوشش افراد در رسیدن به هدفهای شغلی جامعهپذیر به بنبست میرسد. فقط میتوان از ناامیدی فزایندۀ آنها تبیین ناقصی کرد (لوئییس کوزر،برنارد روزنبرگ ،1913 ،ص442).
8-3- کاربرد دیدگاه برچسبزنی: نظریههای برچسبزنی دارای تاثیر مشخصی در مورد توسعه و تحول اقدامات پلیسی بودهاست. برای نمونه این اقدامات شامل: برنامههای پیش از جلسه دادگاه نظیر برنامههای احتیاطی نیروهای پلیسی، انجمنهای کمکرسانی به کودکان، جایگزین دادگاه نظیر، جلسات گروهی خانوادگی و ذهیاتهای مشاوره نظام عدالت کیفری و هدف اصلی در این نظریه این بود که جوانان را از جنبههای خشک و رسمی نظام عدالت کیفری دور و در نتیجه احتمال برچسبزنی منفی و بدنام شدن آنها را کاهش بدهند. یکی از کاربردهای غیرمعمول دیدگاه برچسبزنی، طرح از بین بردن خالکوبی افراد بود. که در طی آن تلاشهایی به منظور بازسازی دوباره تصورات جامعه در مورد برخی از جوانان صورت گرفت. وجود خال باعث میشد به سادگی عنوان « مجرم» یا «افراد خشن» به آنان برچسب زدهشود. و باعث تشدید مداخلۀ پلیس، فعالیتهای مجرمانه و ارتکاب اعمال مجرمانه میشد. به منظور کاهش بد نامیهای اطلاق شده به این جوانان مراکز اصلاح و تربیت برنامهای را که در طی آن افراد جوان میتوانستند خال کوبیهای بدن خود را از بین ببرند طرحریزی کردند. (معظمی، 1392 ،ص192).
9-3- اهداف و رویکردهای نظریۀ برچسبزنی
فرهنگسازی یکی از این راههاست. همانطور که از نام فرهنگسازی پیداست، در واقع این فرآیند مربوط به جامعهپذیری افراد است و جامعهپذیری مشتمل بر سه فرآیند مهم آشناسازی، ایجاد دلبستگی و بعد از آن الزام است. و این مهم حاصل نخواهدشد مگر با همکاری نهادهای مختلف جامعه اعم از ارگانها، سازمانهای مردمی، مدارس و خانواده و حتی ارگانهای دینی که نقش بسزائی را در آگاهسازی و فرهنگسازی دارند. از اینرو، فرهنگسازی در جامعه بدینمنظور که نظام شخصیتی افراد بهدرستی شکل گیرد و آنها را بهسوی جامعهپذیری سوق دهد، بسیار ضروری است. عدمِ تلاش و کمکاری مردم در مطالعه و خودآگاهی است که این سطح آگاهی پایین منجر به ترس از دستگاه قضایی خواهدشد؛ چهبسا این امر به اندازهای افزایش یابد که فرد ترجیح دهد بزهدیدگی خود را پنهان سازد و وارد فرآیند پیگیری نشود. توانمندسازی نیروی انسانی در نهاد عدالت کیفری، نظارت دقیق و همهجانبه اعم از خودنظارتی و نظارتهای بیرونی، ارتقای سلامت اداری و تأمین اعتبارات نهاد عدالت کیفری، بهرهگیری از علوم روانشناسی و علوم اجتماعی، ارتقای اخلاق حرفهای و نهادینهسازی آن از روشهای غیرکیفری پیشگیری است (شاهپوری وهمکاران، 1399).
10-3- تحلیل بزهکاری
1-10-3- عوامل اقتصادی جرم: نرخ ارتکاب جرم تابعی از متغیرهای اقتصادی است که به نحوی با سطح درآمد افراد در ارتباط است. بر اساس مبانی نظری و شواهد تجربی متوان عوامل زیر را در کاهش یا افزایش جرم برشمرد:
بیکاری، تورم، تولید و نابرابری
2-10-3- ارتکاب جرم به منظور کسب رفاه و امکانات: عدم تعادل و برابری ارزشهای یک جامعه با وسایل و راههای رسیدن به آن در مواردی موجب بروز تنش و وقوع جرم در لایههای جامعه میشود.
3-10-3- عوامل اجتماعی جرم: رابطه فقر و جرم رابطه پیچیدهتری است. مرتون تأکید فرهنگ آمریکایی بر موفقیت مادی از یکسو و عدم هماهنگی ساختارهای اجتماعی در فراهم ساختن وسایل لازم برای نیل به چنین هدفی بهویژه برای اقشار پایین و متوسط دارای امکانات و فرصتهای محدود را از سوی دیگر، زمینهساز مسائل اجتماعی و آسیبهای اجتماعی دیگر در سایر حوزههای جامعه میداند (نخعیمقدم، 1400).
11-3- نظریه فشار کاهش فشارهای اجتماعی: نگارشهای مختلف نظریۀ فشار، واکنش مناسب در برابر جرم را از نوع افزایش فرصت میدانند؛ یعنی تدبیری که با هدف کاهش فشارهای اجتماعی صورت میگیرد و میتواند در قالبهای گوناگونی مانند برنامههای آموزشی، طرح های اشتغالزایی و تفریح و سرگرمی برای افراد وگروههای «محروم» انجام پذیرد یکی از راهبردها در مسیر کاهش جرم دوباره جامعهپذیرکردن مجرم در خصوص هدفها و وسایل است و همچنین دور نگاه داشتن افراد از همنشینان سابق؛ این هدف که رفتارهای کجروانه را به دلیل کنش متقابل در این همنشینیها به کمترین حد برسد. از نقطه نظر پیشگیری از جرم، نظریۀ فشار از اقداماتی پشتیبانی میکند که هدف آن گسترش فرصتهای تحصیل، استخدام و فعالیتهای سالم در میان گروههای همالان است.
12-3- پیشگیری از جرم در نظریۀ برچسبزنی: این دیدگاه اینگونه بیان میکند که واکنش در برابر جرمهای کمخطر باید مبتنی بر عدم مداخله باشد و به ضرورت یافتن جرم زدایی از برخی اعمال توجه میکنند. رویکرد برچسبزنی افزون بر برخورداری از نفوذی عمده بر دیدگاه هایی مانند؛ جرمشناسی مارکسیستی، جرمشناسی فمینیستی، جرمشناسی انتقادی و جمهوریخواه تاثیر شایان توجه در سطح سیاستپردازی داشتهاست. بویژه در سطح برنامههای مربوط به قشرهای جوان نوجوان وکودک مصداق یافته است. نمونه این مورد برنامههای « تغییرمسیر» است. که امروزه در شماری از ایالتها وسرزمینهای تحت قیمومت استرالیا در دو قالب زیر به اجرا درآمدهاست ؛1) انواعی از برنامههای پیش از دادگاه 2) گونههایی از نهادهای جایگزین دادگاه، تا افراد جوان را از ابعاد رسمی نظام جزایی دور سازد وبرچسب منفی کاهش یابد. (راب وایت، فیونا هینز،1956 ،ص201) پس در نظریه فشار پیشگیری از جرم با افزایش فرصت و ترویج فعالیتهای سالم در میان گروه های همسالان ولی در دیدگاه برچسب زنی برای پیشگیری از جرم جرم زدایی را پیشنهاد میکنند، علی الخصوص برای جرایم کم خطر نوجوانان.
به طور کلی سه معنای متمایز برای نابهنجاری برمیآید:
1- بیسازمانی شخصیت آنچنان که فرد، خود را منحرف متمرد در برابر قانون نشان میدهد.
2- وضع یا شرایط اجتماعی که فاقد هنجار باشد.
3- شرایط و وضعیتی که در آن هنجارها در تنازع با یکدیگرند و افراد به سختی میتوانند بین خواستهها و توقعات متناقض محیط اجتماعی، آشتی و سازگاری پیدی آورند (بخارایی 1393: 117).
دورکیم معتقد است : زمانی که قیدوبندهای هنجار، که بر درستی ونادرستی در جامعه تأکید دارند، شکسته شوند، در چنین شرایطی مجموعهی مشترکی از ارزشها وجود نخواهدداشت و ساختارهای اجتماعی به شدت آسیب میبینند و در چنین شرایطی، نابهنجاری ایجاد میشود (تامسون، 1397: 16). از نظر رابرت مرتون، یک جامعهی منسجم، بین ساختارهای اجتماعی (وسیلههای اجتماعی تأییدشده) و فرهنگ (آرمانهای تعیینشده) توازن برقرار میکند. بیهنجاری، نوعی عدم انسجام جامعه است که بر اثر انفکاک بین اهداف فرهنگی ارزش دادهشده و وسیلههای اجتماعی مشروع برای نیل به آن اهداف ایجاد میشود (کریستین و آکرز، 1390: 112-111). از دید پارسونز، نهادها و سازمانهای اجتماعی عوامل اجرایی و ابزارهای جامعهپذیری الگوهای رفتاری و درونی ساختن آنها در افراد است. در صورتی که نهادها و سازمانهای کارگزار جامعهپذیری نظیر خانواده، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی کارایی لازم را نداشتهباشند جامعه دچار بیسازمانی اجتماعی گردیده و پیاد آن شیوع رفتار انحرافی در جامعه است. از نظر کلوارد و اوهلین، انگیزه و آرزو برای موفقیت، به خودی خود مسئول انطباق با رفتار کژروانه نیست. فرد باید در «محیطهای یادگیری کژروانه یا انطباقگرایانه» باشد که به او امکان دهد مهارتها و تواناییهای لازم را یاد بگیرد و عمل کند. صرف اینکه فرصتهای مشروع در دسترس نیستند که فرصتهای نامشروع آزادانه قابل دسترس هستند (ابتکاری و احمدی، 1398).
13-3- بررسی محورهای نظریه برچسبزنی در منابع اسلامی
1- نظریه برچسبزنی جرم را ساخته و پرداخته گروههای خاصی میداند و آن را واقعیتی عینی در جامعه نمیداند. در واقع این نظریه بر نسبیبودن رفتار مجرمانه مبتنی است و مدعی شدهاست که هیچ رفتاری را نمیتوان به خودی خود بد قلمداد نمود. اما از دیدگاه اسلام، جرم واقعیتی عینی دارد و جرمانگاری در راستای تأمین مصالح واقعی فرد و جامعه صورت گرفتهاست.
2- هرچند که میان مبانی دینی و مبانی نظریه برچسبزنی سنخیتی وجود ندارد، ولی برچسبخوردن فرد در نتیجه وارد شدن به نظام کیفری واقعیتی انکارناپذیر است که در آموزههای اسلامی بدان توجه شده و راهکارهایی به منظور جلوگیری از برچسبخوردن افراد پیشبینی گردیدهاست. بزهپوشی، عفو، توبه، اصلاح ذاتالبین از جمله این راهکارها هستند که در متون اسلامی به آنها پرداخته شدهاست. بهره بردن از این سازوکارها در نجات فرد از برچسبخوردن و پیامدهای منفی آن یعنی بدنامی، تغییر هویت و پایبندی به رفتارهای مجرمانه تأثیر بهسزایی دارند و باید در سطح سیاستگذاری با جدیت بیشتری مورد توجه قرار گیرند (حسینی و نائینیزاده، 1391).
1-13-3- راهکارهای پیشگیری از برچسبزنی در حقوق اسلام: از دیدگاه اسلام به اثرات مخرب برچسبزنی به افراد در اثر ارتکاب جرم تاکید شده، و اندیشمندان این نظریه بر جرمزدایی وبرخورد توام با مدارا توسط مقامات جزایی تاکید دارند و توصیه به عدم تجسس در برخی موارد و پرهیز از قرارگرفتن در معرض برچسبزنی و همچنین تاسیس نهادهای حقوقی متنوع ؛ ازجمله بزهپوشی، سختگیری در اثبات جرم، توبه، عفو و میانجیگری، به اهمیت پیشگیری از برچسبزنیهای بیمورد، توجه ویژه داشته و مقابل برچسبزنی عمل میکند (جمالی ،1401 ،ص36 ).
14-3- انتقادات وارد بر نظریه فشار ودیدگاه برچسبزنی : میتوان مدعی شد که در نظریۀ فشار در تبیین پیوند موجود میان دو متغیر فقدان فرصت وجرم، بیانی بیش از اندازه سادهانگارانه دارد. سبب این ادعا، یافتههای مطالعات بعدی است که نشان میدهد پیوند میان بیکاری وجرم بسیار پیچیده است. افزون براین عوامل متعدد دیگری هست، که بسیاری از نظریههای این حوزه تبیین کافی دربارۀ آنها به دست نمیدهد. عواملی چون دلبستگی به مدرسه، خانواده و همالانی اشاره کرد که مرتکب جرم میشوند. هر چند در نظریههای فشار و خردهفرهنگی، وجود نوعی فشار فراگیر میتواند علتی عمده و واقعی برای ارتکاب جرم باشد. اما در نظریههای یاد شده تبیینی در این باره ارائه نمیشود که این فشار چگونه بر افراد تاثیر میگذارد. یکی از انتقاداتی که به ذهن محققان این رشته خطور میکند آن است که دیدگاههای برچسبزنی، هیچ گونه تبیینی را در این باره به دست نمیدهند، که کجروی نخستین چرا برای اولین بار صورت میپذیرد. نظریۀ مورد بحث توجه خود را به واکنش اجتماعی در بابر رفتار کجروانه معطوف داشتهاست. البته این کار، خود کار درستی است، اما واقعیت آن است که محققانی این دیدگاه را به کار گرفتهاند خود مدعیاند که برنامهای برای تبیین این چرایی نداشتهاند.
نتیجهگیری
میل به موفقیت، و برتری و علاقه به کسب قدرت و اهمیت از تمایلات طبیعی بشر است. حال اگر فردی در جامعه احساس کند که در شرایط ناعادلانه قرار دارد، دست به اعمالی میزند که در خلال آن بتواند خود را نشان دهد و برای دستیابی به حقی که برای او در نظر گرفته نشده، به سوی جرم کشیده میشود در این حالت فرد، به امکانات و پاداشهایی که احساس میکند از او گرفته شده، متمرکز میشود و دست به جرم و جنایت میزند در نظریه فشار، ماهیت جرم عمدتا از نوع قرار گرفتن «افراد بهنجار» در موقعیت های «نابهنجار» است. همچنین مفاهیم جامعهشناختی دورکیم را شالودۀ کار خود ساختهاست و آنها را از توجه به خصوصیات فردی باز میدارد وبه مضمونهایی چون آنومی و همبستگی اجتماعی رهنمون میشود. رفتارهای نابهنجار، جرایم و جنایات، همیشه یک مشکل عمده و بزرگ برای جوامع باقی ماندهاند. جنایات و جرایم، آداب و رسوم مقدس، قوانین و ارزشها را نقض میکنند ( نیسار، 2015: 37). بقاء و دوام هر جامعه مستلزم حداقلی از نظم اجتماعی است. مرتون فشار ناشی از کشاکش میان هدف و ابزارها و نبود راههایی مشروع مانند دستیابی به مشاغل استخدامی، ابزارها و شیوههای مجرمانه را برای دستیابی به هدف ها به کار میگیرد. نظریۀ فشار اساساً با مطالعات رابرت مرتون شروع شد محور اصلی کار او در ارتباط با ساختار فرهنگی ـ اجتماعیِ جامعۀ آمریکا و بهطور کلی جوامع مادیگرای سرمایهداری در دههی 1970 بود که در آن، میان هنجارها و ارزشهای ترویجشده در جامعه و توان و وسایل دستیابی به موفقیت در چارچوب این هنجارها و ارزشها، شکاف و تعارض وجود دارد. یکی از واکنشهایی که افراد در این مواقع انجام میدهند، نشان دادن خلاقین غیرقانونی و مجرمانه از خود است، یعنی هدفها را پذیرفته اما چون وسایل دستیابی به آنها را ندارند، از طرق و وسایل مجرمانه استفاده مینمایند ( ابراهیمی و صادقنژاد، 1393). در واقع با افزایش، احتمال وقوع رفتارهای نابهنجار در جامعه بهطور قابل توجهی افزایش مییابد، به طوری که هر وقت محرکهای ارزشمند مثبت حذف میشوند و یا محرکهای منفی افزایش مییابند، فشار ایجاد میشود و این فشار منجر به پاسخهای انحرافی میگردد (ابتکاری و احمدی، 1398). نکتۀ پایانی آنکه نظریههای فشار وخردهفرهنگی، مسیر تحلیل رفتار مجرمانه را از قلمرو توجه به شرایط مجرم ، دور کرده و به خود فرایند جرم انگاری پیوند دادهاست. نگاه نظریه پردازان برچسب زنی، در نهایت به سوی ماهیت کنش و واکنش معطوف بودهاست که به برخوردارشدن فرد از هویتی مجرمانه میانجامد و او را به جستجوی نوعی شیوۀ زندگی کجروانه وا میدارد. برچسبزنی، انحرافات بعدی را با ترغیبکردن یک هویت منحرف افزایش میدهد. در میان فرآیندهای کنش متقابل نمادی، داغ ننگ یک منحرف، خودپندارهای تولید میکند که نهایتاً مشوق انحرافات بعدی میشود. جامعه باید بتواند عمدهترین دلایل و منابع شکست و ناکامی جامعه را در سطح کلان، شناسایی و مورد بررسی قرار دهد. همچنین، راههای پیشگیری غیرکیفری از طریق آموزشهای حقوقی به افراد و آموزشهای تخصصی به قضات، فرهنگسازی از طرق مختلف و اعمال نظارت دقیق بر عوامل قضایی و اجرایی میتواند تأثیرات مثبتی بر جلوگیری از فرآیند برچسبزنی گذارد. اصلاح قوانین نیز بهعنوان ابزاری دوسویهکیفری، غیرکیفری میتواند مؤثر باشد. قوانین موضوعه باید با ترازوی واقعیتهای اجتماعی سنجیدهشود. در واقع، ناکارآمدی قوانین در تضاد آشکار با رسالت تصویب قوانین است که در نهایت آسیبدیدهگی قضایی را فراهم میکند. از طریق فرهنگسازی و توانمندسازی والدین از طریق آموزش مهارتهای زندگی شرایطی فراهم آورد که افراد در خانواده مورد تنبیه و تحقیر زبانی، جسمی و … قرار نگیرند؛ مسئولان با تلاش در جهت ثبات اقتصادی و ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر زمینهساز افزایش امید به آینده در جامعه شوند و امنیت روانی و جسمانی افراد توسط نهادهای مربوط دولتی کنترل و تأمین شود.
منابع
1. ابتکاری, & احمدی. (2019). تحلیل جامعهشناختی پتانسیل رفتارهای نابهنجار با تأکید بر نظریه فشار عمومی اگنیو. انتظام اجتماعی, 30(11), 1-22.
2. اسدی، نیما، 1400،«وکالت در جرایم اقتصادی، تهران»
3. اسلامی، عباس، اعتماد به نفس (مانند عقاب باشیم)، چ 1، انتشارات دیوان، قم، 1388.
4. اندرزگو، سیدمحمد، 1399، «مجازات جرایم اقتصادی، سایت وکیل».
5. بخارایی، احمد (1393). جامعهشناسی انحرافات اجتماعی در ایران. تهران: انتشارات جامعهشناسان.
6. تامسون، دوگ (1397). درآمدي بر جامعهشناسی: جرم و انحرافات. ترجمه رضاعلی محسنی، تهران: انتشارات جامعهسناسان.
7. جمالی ، محمد ” بررسی نظریه برچسب زنی در آموزه ها وحقوق اسلامی ” شماره صدو پنجاه ویک (1401 ) ص36
8. حسینی, & متولی زاده نائینی. (2013). بررسی نظریه برچسب زنی با نگاه به منابع اسلامی. مطالعات حقوق خصوصی, 42(4), 117-136.
9. ریترز، جرج ، مبانی نظریه جامعه شناختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن ، مترجم شهناز مسمی پرست ، چاپ اول ، نشر ثالث 1389
10. ساکی، روحاله (1401). آثار سوء ناشی از برچسبزنی در عملیات پلیسی و قضایی، فصلنامه مطالعات حقوق، دوره جدید. شماره سیویکم، ص 474-461.
11. شاهپوری ، تهمینه ، پارسایی ، محمد متین ، اله غلامی ، نبی “قربانی شناسی قضایی بر مبنای نظریۀ برچسب زنی و راهکارهای پیشگیری از آن ،مجله پژوهشهای حقوقی ، شماره 42 ، ( تابستان 1399 ) ص278
12. شاهپوری, تهمینه, پارسا, محمدمتین, غلامی, & نبی
13. عباسی ، امیر حسین ، تحلیل و ارزیابی نظریۀ فشار بر اساس آموزه های اسلامی ،پایان نامه کارشناسی ارشد 1397 ص29
14. عبدی، رمضانعلی و دیگران، 1397، «بررسی نقش مؤلفههای پیشگیری اجتماعی از جرم از نظر اسلام در موفقیت پلیس
15. علیوردی نیا, جانعلیزاده چوب بستی, حیدر, & توحیدیان. (2013). تاثیر برچسب زنی بر گرایش دانشجویان به رفتارهای انحرافی. فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران, 6(2), 67-90.
16. قاسمی ، قاسم ، کیهان پور، مونا ، بررسی عوامل تکرار جرم نوجوانان بزهکار استان تهران در پرتو جرم شناسی تعامل گرا ، فصلنامه تحقیقات حقوق خصوصی وکیفری ، شماره سی ( 1396 )111
17. کریستین، اس سیلر و آکرز، رونالد (1390). نظریههاي جرمشناختی: مقدمه، ارزیابی و کاربرد. ترجمه بهروز جوانمرد، تعالی حقوق، سال سوم، شماره ،12 صص 105 –147.
18. کوزر ، لوئیس ، برناردروزنبرگ ، نظریه های بنیادی جامعه شناختی ،ترجمۀ فرهنگ وارشاد ، نشر نی 1378
19. کوهن ،بروس، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلام عباس توسلی –رضا فاضل، چاپ بیست ودوم،انتشارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی 1388
20. معظمی، شهلا ، بزهکاری کودکان ونوجوانان، چاپ نهم ، نشر دادگستر ، 1392
21. نایبی, هوشنگ, معیدفر, سراجزاده, فیضی, & ایرج. (2017). تئوری آنومی دورکیم و مرتن؛ شباهتها، تفاوتها و شیوه های اندازه گیری. رفاه اجتماعی, 66, 9-51.
22. نجفی ابرند آبادی ، علی حسین ،جزوه جامعه شناسی جنایی ، دانشگاه شهید بهشتی ، 1384 -1383 .6
23. نخعیمقدم، پیمان (1400). بررسی جامعهشناختی جرائم در ایران با تأکید بر نظریه فشار رابرت مرتون
24. وایت ،راب ، فیوناهینس، جرم وجرم شناسی، ترجمه علی سلیمی،چاپ دهم،ناشر پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ،1399
25. وایت، راب، فیونا هینس. درآمدی بر جرم و جرمشناسی. ترجمۀ روحاللّه صدیق بطحایی اصل. تهران: نشر دادگستر، 1383.
26. ولد، جرج؛ برنارد، توماس؛ اسنیپس، جعفری، جرمشناسی نظری، ترجمه علی شجاعی، انتشارات سمت، تهران، 1388.
27. Ebrahimi, S., & Sadegh Nejad Naeini, M. (2014). Criminological analysis of economic crimes. Journal of Criminal Law Research, 2(5), 147-174.
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق