میرزا کوچکخان جنگلی؛ پرچمدار غیرت، ایمان و استقلال در مهستان سبز گیلان
میرزا کوچکخان جنگلی؛ پرچمدار غیرت، ایمان و استقلال در مهستان سبز گیلان
نویسنده: دکتر فردین احمدی مدیر مسئول انتشارات بین المللی حوزه مشق
در تاریخ هر سرزمین، نامهایی هستند که به نماد یک دوره، یک آرمان و یک نبرد تبدیل میشوند. میرزا کوچکخان جنگلی، از آن دست مردانی است که نامش نهفقط یک واژه در کتابهای تاریخ، که آوازهای همیشگی در وجدان ملت ایران است. او فرزند جنگل بود؛ اما نه از جنس درختان خاموش، بلکه از ریشههای بیدار، استوار و جاندار ایمان، وطندوستی و عدالتخواهی.
میرزا در روزگاری قد برافراشت که ایران زخمیِ دست بیگانگان و در بند استبداد داخلی بود. قراردادهای ننگین، تحقیر ملت، حضور نیروهای بیگانه و بیعدالتی فراگیر، روح کشور را به ستوه آورده بود. در چنین فضایی، مردی از دل گیلان برخاست که نه در کاخ رشد کرده بود و نه در حاشیه قدرت؛ او در مکتب قرآن، غیرت و مردمدوستی تربیت شده بود. میرزا کوچکخان، پیش از آنکه یک مبارز باشد، یک مؤمنِ آگاه بود؛ کسی که عدالت را در سایه دین و استقلال را در پرتو ایمان میخواست.
جنبش جنگل که به رهبری او شکل گرفت، فقط یک حرکت نظامی نبود؛ یک قیام اخلاقی و ملی بود. او با یاران اندکش، اما با ارادهای بزرگ، در برابر استعمار روس و انگلیس و نیز بیکفایتی حکومت قاجار و سپس استبداد نوظهور ایستاد. میرزا بهدنبال قدرت نبود، بهدنبال تصاحب حکومت نبود؛ او آزادی میخواست، عزت میخواست و سربلندی مردمش را میطلبید. این تفاوتِ یک قهرمان اصیل با مدعیان قدرت است.
در مکتب میرزا، خشونت بیهدف جایی نداشت. او اهل ظلم نبود، حتی نسبت به دشمنان خود. روایتها نشان میدهد که با اسیران با کرامت رفتار میکرد و به اموال مردم تعرض نمیشد. برای او، هدف وسیله را توجیه نمیکرد؛ بلکه راه باید پاک میبود تا مقصد معنا پیدا کند. این نگاه، از او الگویی ماندگار در مبارزه اخلاقی ساخت؛ الگویی که امروز نیز میتواند راهگشای ملتها باشد.
با وجود فشارهای گوناگون، تطمیعها، تهدیدها و پیشنهادهای وسوسهانگیز، میرزا هرگز از مسیر خود خارج نشد. او میتوانست با پذیرش سازش، به مقامی برسد؛ اما ترجیح داد در اوج غربت، در سرمای کوههای تالش، مرگ را در آغوش گیرد تا آنکه عزت خود و ملت را به حراج بگذارد. شهادت او، نه یک پایان، بلکه آغاز یک اسطوره بود؛ اسطوره مردی که سردی برف را پذیرفت، اما گرمای خیانت را نه.
میرزا کوچکخان، تنها یک مبارز محلی نبود؛ او صدای تمام مظلومان این سرزمین بود. صدای کشاورزی که زمینش غصب شده بود، صدای مادری که فرزندش قربانی ظلم شده بود، صدای ملتی که هویت خود را در خطر میدید. از همین روست که نام او، از دل جنگلهای گیلان، تا کویرهای تشنه مرکز ایران نیز طنینانداز شد.
امروز، در جهانی که بار دیگر ملتها با سلطهگری و تحقیر مواجهاند، بازخوانی راه میرزا کوچکخان یک ضرورت است. او به ما میآموزد که استقلال، با شعار به دست نمیآید؛ بلکه با ایستادگی، آگاهی، وحدت و ایمان حاصل میشود. او نشان داد که حتی یک مرد، اگر دلش با مردم و نگاهش به خدا باشد، میتواند مسیر تاریخ را تغییر دهد.
اگر بخواهیم میرزا را در یک تصویر خلاصه کنیم، باید بگوییم: او همان شعلهای بود که در دل جنگل روشن شد تا تاریکی استبداد را بسوزاند. شعلهای که نه با باد خاموش شد، نه با برف؛ بلکه در دل تاریخ ماندگار شد.
میرزا کوچکخان جنگلی، نه تنها قهرمان گیلان، که قهرمان تمام ایران است؛ نماد آن حقیقت بزرگ که میگوید: ممکن است تن به خاک بیفتد، اما «غیرت» هرگز نمیمیرد.
و تا زمانی که در این سرزمین، نام آزادی و عزت برده میشود، صدای میرزا از میان درختان خیس جنگل، همچنان به گوش خواهد رسید:
«ایران آزاد باید بماند… حتی اگر من نباشم.»
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق