تو باید باشی تا من بتوانم شاعری کنم تا دوباره از بهشت رانده شویم و خداوند آیه ی وتبارک الله را دوباره نازل کند رویا قزوینی ❤️💎 روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
وقتی که من با نام تو مجنون این صحرا شدم وقتی که من با یاد تو حیران اين دریا شدم تو رفتی،،من ماندم و چشمان در ره منتظر فرهادی م کز عشق تو آواره کوه ها شدم شبنم سجادی 💎❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
غدیر ،قدر مسلمانیت فزون دارد که شیعه بودن ما جانفزای انسانیست اگر که سمبل و آیینه ات علی باشد شکوهمندترین عهد و رسم و پیمانیست سیده زهرا حسینی نقوی سِزحُن ❤️💎 روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق
آنچنان بی محابا در دیوانِ تنم منتشر شده ای، که از دریچه ی احساسم سماجتِ عشق اوج میگیرد تا ژرف ترین لبخند... فهیمه رازقی 💎❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
دلم میخواد تو چشمای خدا زل بزنم و بگم دمت گرم که اونو سر راه زندگیم قرار دادی مرسی که یه تیکه از وجودتو تو وجودش قرار دادی و فرستادیش تو زندگیم. یجایی خونده بودم کسایی که عاشق هم میشن مثل این میمونه که قلباشونو جا بجا کرده باشن. اگر خار تو دست یکیشون بره اون یکی بیقرار میشه. خواستم بگم انگار که قلبم تو سینه ی اون میتپه و قلبشو گذاشته تو سینه ی من . جوری که اتفاقی واسش بیفته یا بغض کنه،اولین اشک از چشم من میاد. دلم میخواد دست خدارو بگیرم و بگم به خودت قسم...
سیاره اخراجی ۱۷سال قبل در سازمان فضایی ناسا دانشمندان طرح سیاره ی اخراجی را مطرح کردند. پورفسور تاینر پیشنهاد داد که نوه های با هوشش برای این ماموریت اتخاب شوند. پورفسور هارت نر که دل خوشی از تاینر نداشت مخالفت خود را اعلام کرد و جلسه بدون نتیجه به پایان رسید. شب پورفسور تاینر دختر و نوه هایش را به صرف شام دعوت کرد. هنگام خوردن شام تاینر گفت: حدس می زنم که از طرح سیاره ی اخراجی خبر داری دخترم. دخترش هالی گفت : بله پدر حتی می دانم که هارت نر از پیشنهاد شما خوشش نیامده....
ناتوان گر سنگ به پای لنگی زنی بِه ، از ان که لنگان را بد بنگری در این گیتی هیچ قابل پیشگویی نیست به کار خود بنگر که از اینه ها رُک تری نیست به وقت نیمه شب دید مردی اواره ، لنگی را گفت از چه شب امدی،ربوده بودند ز تو روز را گفت قدر قلب خود بدان که چون گوهر ماند پای لنگم ندیدی ، شب امدنم دیدی ، این رفتارت معرفت داند گفت که شب بود ، ندیدم که می لنگی رخسارت را بشوی ، از چه می لنگی ؟ گفت در قلبش مرد علیل که چرا...
آنقدرحرف دراین سینه تلنبار شده که دل من تنها مخزن الاسرارشده شده ام شهره شهر بدادم برس که خبر عاشقی ام سرخط اخبار شده ترسم این است بمیرم باتودر دفترم بس که اسم تو درهرغزلم تکرار شده دلبرجان تو تمام منی تمام پیدا و پنهانم تمام وجودم تو مرا با خود بردی به فراسوی عشق آنجا که زندگیم رنگ زیباتری گرفت قول خواهم داد که تا آن سوی ابدیت تنهایت نخواهم گذاشت هرم تن داغت بر آتش من افزود صبح در بستر، خاکستر از من بود بوسه آتشین زلبهای تو درخواب به تن تشنه وبی جانم...
حکم ابد نمیدونی من،به عشقت زنده ام نفس های تو، یه جون واسه منه تو خوشحال و خوشبخت باشی، دلم با هرکی که اینو نخواد دشمنه همه راهی میرم تا آخر یکیش منو به آغوشِ تو وصلم کنه آخه روزگار دشمنِ عاشقاست با دلداده ها بدجور تا می کنه دلم قفله روی تو یکی، فقط مگه آدم چند دفعه عاشق میشه؟ اگه بعد مرگ هم بپرسی ازم یه حکمه که تمدیده تا همیشه نگاه های پر معنی و گرمِ تو بهت احساسمو عمیق می کنه نمیدونی اینو ، همین بودنت حسِ زندگی رو تزریق می کنه ... ❤️❤️ منحصر...
نوشته ای از دکتر فردین احمدی: زمانی که سوت قطار فریاد میزند و پایان انتظار فرا رسیده است فصل هایی با الفبای جاودانگی به بدرقه ی تو آمدهاند شعرهایی که در چمدانت جا نشدند از زبان دیوان حافظ بر لبانت است و سماعی چون بی قراری مولانا در دلت نشستهاند لحظهی وداع شمس وجودت یادی همیشگی در پهنه ی تاریخی اما برای من یادی از عشق توست تو را به دست یاد سپردند ولی عشق تو در دل من همیشه باقیست و با هر نفسی که میکشم آرزوی دیدارت را در دلم میپرورانم با الفبای...