کشف استعداد برتر

  https://hozeyemashgh.ir قصه امید در کره ی جادویی یکی بود یکی نبود غیر از خدایی مهربان هیچ کس نبود. روزی روزگاری پسر ۱۲ ساله ای بود به نام امید که عاشق سفر و ماجراجویی بود.یک روز صبح تصمیم گرفت به سفر برود و چیزهای زیادی کشف کند و ماجراجویی کند.او از مادرش اجازه گرفت که میتواند به سفر برود .مادر به او گفت:عزیزم امیدجان تو تنهایی نمیتوانی به سفر راه دور بروی چون مسیر خانه را گم میکنی و به خانه نمیتوانی برگردی و خطرات زیادی برای تو دارد.امید ناراحت شد و به اتاقش رفت و در دلش گفت که...

https://hozeyemashgh.ir انرژی مثبت ماه هر شب منتظر این بودم که ماه کامل شه اگه ماه کامل شه آرزوم بر آورده میشه این که کار پیدا کنم من به انرژی مثبت ماه کامل ایمان دارم و منتظرم که این اتفاق بیوفته 3 شب مونده تا ماه کامل شه خیلی خوب میشه که کامل شه 1 روز دیگه فقط مونده ایولا ایولا     وای وای یک ساعت دیگه مونده ماه کامل شدددد خدایا انشاالله آرزوم بر آورده شه فردا صبح: دینگ دانگ دینگ دانگ الو سلام ببخشید شما واسه درخواستی که داده بودید میخواستم مژده گونی بدم که استخدام شدید دیدید...

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir علی و غول چراغ جادو   یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم در روستایی زیبا پدر و پسری چوپان زندگی میکردند اسم پسرک علی بود یک روز پدر علی اتفاقی از تپه‌های به پایین افتاد و پایش شکست. و دیگر نتوانست گوسفندان را به چراگاه برد و از علی کمک خواست علی به پدرش گفت چشم نگران نباش من کمکت می کنم پدر . علی کارهای پدر را انجام داد و غذای پدر را داد و راهی تپه ها شد و گوسفندان را به چراگاه برد. وقتی به تپه رسید زیر سایه درختی نشسته و استراحت کرد. یک...

انتشارات حوزه مشق انتشارات حوزه مشق یکی از ناشران برجسته در زمینه‌ی چاپ و انتشار کتاب است. این انتشارات با بیش از 10 سال تجربه در زمینه‌ی انتشار کتاب‌های تخصصی، با تیمی مجرب و حرفه‌ای همراه است که برای تولید کتاب‌هایی با کیفیت و مناسب، با تمام تلاش خود در خدمت شما قرار می‌گیرند. انتشارات حوزه مشق با بیش از 1000 کتاب تخصصی در زمینه‌های مختلف، آماده پذیرش و چاپ کتاب شماست. همچنین، این انتشارات با توجه به توانایی‌های خود در زمینه تولید کتاب‌های دیجیتالی، شما می‌توانید کتاب خود را به صورت الکترونیکی نیز منتشر کنید. تیم طراحی انتشارات حوزه...

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir مرثیه هنوز مرثیه خوانم، خودم برای خودم پـُرم ز شـوق نگفتن، در انزوای خودم   مگر که مرگ بخواند مرا که غیر از این نمی شوم سر مویی رها ز جای خودم   ز دوست شکوه نکردم، چنان که آخر کار وفا نمودم و ماندم، خودم به پای خودم   هزار لاله‌ی خونین جگر عطش دارم هزار تشنه به رگهای سرخ نای خودم   اگر بناست که عاشق، بمیرد از غم و درد صلاح کار در آن شد، شوم فدای خودم   بخوان قناری عاشق، دگر مجالی نیست تو بر مزار من اینک، ز شعرهای خودم   از این...

  https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir بیلی خرگوشه دوست نداشت حمام بره یکی بود، یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود در جنگل سرسبز و پر درخت و دشت و چمن خرگوش کوچولویی به نام بیلی با مامان و باباش زندگی می کرد . بیلی خیلی باهوش و زرنگ بود و در کارها به پدر و مادرش کمک می کرد . اما یک عیب خیلی زشت و بزرگی داشت و این بود که بیلی خرگوشه اصلا دوست نداشت حمام بره و از حمام کردن به قدری بدش می اومد که حد نداشت . روزی مادر بیلی خرگوشه بهش گفت : بیلی عزیزم ،...

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir اینک ! صدای پای دخترپاییز!  خرامان ،طناز، باوقار، پرازجلوه های بدیع، درابتدای جاده گام برمی‌دارد. خبر ازخزانی دیگر میدهد، به آوای دلنشین قدمهایش گوش میسپارم... چشم میدوزم، ‌ وه‌...این همه زیبایی نفس گیر وبی بدیل!...چشمهای عسلی وحشی! موهای بافته خرمایی، پیراهن بلند نارنجی خوش نقش ونگار، بوتهای زرد قناری ، ترکیب رنگها غوغا میکند ...خوش آمدی دلبرک زیبای بی ادعا!بیا با «مهر»ت آغاز کن ! برسر آبان ببار ،مهربانی را پراکنده کن و با آذر ت شراره های عشق بیفکن ... ❤ روابط عمومی انتشارات حوزه مشق

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چشم ، انتظار بیهوده است ، ماندن به راهی که هرگز نخواهی آمد فاصله ایست بین ما ... به وسعت کهکشان... و مرا یارای پرواز نیست.. چشمِ انتظار جواب نمی دهد شبیه فریادهایی در خواب برای رهایی از بن بست جسم و دیگر .... هرگز یکدیگر را نخواهیم دید تنها قرار ما در قطعهِ و ردیف... بر سنگی سیاه و سرد... با تصویر تو میسر میشود مرا ❤ روابط عمومی انتشارات حوزه مشق

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir زندگی؛ همان نقطه روشن لبخند توست که نورانی میکند تاریکی های دور را و گرم میکند سردی زمستان های کور را.. با نشانی از خودت مرا آشنا کن؛ آنجا که شکوفه های بهاری مهمان فصل با تو بودنند آنجا که مرغکان عاشق در حال پرواز و از عشق خواندنند.. تو جوانه ای بر جان خشک کویر و آشیانه ای در انتهای مسیر ای ماه بر سیاهی تابیده؛ چگونه چنین تابناکی ای خورشید نشسته بر طاق آسمان؛ چگونه است که روشنگر افلاکی.. بسی محتاجم به تک تک تار و پودی از تو که جان میبخشد به تمام بودنم بخند که...

  https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir داد از اين چشم به راهى ، كه مرا سخت پريشان كرده ، موى افشان ، اشک ريزان ، انگشتِ حسرت به دهان ..... چه كنم با اين دل ، مى كشاند با خود ، منِ سرگردان را ، مى نشاند بر راه ، منِ بى سامان را..... تو بيا تا كه دلم ، زودتر رام شود ، دست بردارد از اين سرسختى و بگيرد آرام ، تو بيا تا كه رهايم كند اين تنهايى...... ❤ روابط عمومی انتشارات حوزه مشق