بانوی هنرمند فاطمه زلقی_ نشر حوزه مشق
داشتم قدم میزدم توی کوچه دلم یهو خوردم به بن بست! برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم اونجا بود که فهمیدم گیر کردم تو اتاقی که در خروجی نداره اتاقی که داشت رخنه میکرد تا وجودم رو منهدم کنه اما قدم زدن تو اتاق قلبم و فکر کردن به گذشته و آینده باعث شد تا موفق بشم و موفقیتم تونست تخریب کنه دیوار ها رو و راه نجاتم باشه... از قلبم سفر کردم به مغزم یه راه نا تموم بود... راهی که میشد هم به سعادت رسید هم بیچاره و منزوی بشی اوایل فکر می کردم این راه نا تموم...