نوشته ای از سهیل جعفری
https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir مهناز نگون بخت. تازه از خواب بیدار شدم ، با صدای چرخاندن کلید در به خودم اومدم ، یهو همسرم محسن را دیدم ، ِاه تو کی اومدی ، چه بی سر وصدا عجب یعنی می گی باید سروصدا میکردم مهناز یک چند روزی هست ، حالتت یجوری شده ؟ بی قراری ، آرام قرار نداری ، وا محسن حرفا میزنیا من خوب خوبم چیزیم نیست فقط کمی خستم ، مطمئن هستی چیزی نیست ؟ آره عزیزم نگران نباش. محسن محسن جان ، بله ، من میرم برات یک...