آواز کلاغ های زشت و بد صدا اکنون یک آرزوی خوب و قشنگ و لطیف شده! دیگر بازی درون یک باغ پر از درخت که برگ و بارش بهم پیچده است یک آرزوی لایتناهی شده. گریستن در آغوش مادر جوان بعد از بهانه گیری های طولانی رویای شبهای پر از کابوسم شده. میدانم که آرامش من بعد از گریه های طولانی خستگی و خواب آلودگی نبود من از عطر لباس مادرم آرام می شدم. تمام خشمم چون عرقی گرم روی پیشانیم خشک میشد و من بعد از بیداری از خواب خوشبخت ترین آدم عالم بودم زمانی که...