اثری از هنرمند فرهیخته جواد ابراهیمی_انتشارات حوزه مشق
حماقت زهرا اصرار داشت ک دوستانش و اعضا خانواده کاملیا صداش کنند خودش توی یک اتاق زندانی کرده بود و بیرون نمی آمد . عقربه های ساعت دیواری، ۱۱ صبح نشون میداد و کاملیا هنوز توی اتاق بود و به سوالات مادرش جواب نمیداد ، مادر کاملیا همچنان اصرار داشت زهرا صداش بزنه .خودش جسبونده بود به درب اتاق و هی صداش میزد زهرا جون بیداری ؟ مریض که نیستی چرا درو باز نمیکنی ساعت ۱۱ است و تو هنوز از اتاقت بیرون نیومدی چی شده دخترم ! دارم نگران میشم این درلعنتی باز کن میخوام ببینمت میخوام ببوسمت...