قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته امیر رضا پور باغبان_انتشارات حوزه مشق

قتل به ضریب ۳

 

یکشنبه روز اول ماه خرداد بود ،خانواده ثنایی در خانه مجلل سینا جمع شده بودند در آن خانه مجلل سعید و سعیده  خواهر و برادر کوچک تر سینا که دو قلو بودند و سامان و سارا دختر عمو و پسر عموی  آنهابودند سعید که عضو نیرو های پلیس بود رابطه خوبی با سامان نداشت و داشت با او در یکی از  اتاق ها دعوا و مشاجره می کرد سعید داد میزد و می گفت

تو یک قاچاقچیه کثیف هستی  ومن مطمعنم تو توی قاچاق بزرگی که پلیس داره پیگیریش میکنه دست داری  سامان در جواب او گفت:حرف دهنتو بفهم من یک تاجر متشخص هستم و تو هم حرفت چرنده  و من هیچ ربطی به این ماجرا ندارم و تو هم نمیتونی خلاف اینو ثابت کنی من شده خودم تو رو بکشم میکشم ولی نمیزارم قِصِر دربری بعد صدای محکم ضربه و کتک شنیده شد وسپس سعید با عصبانیت از اتاق بیرون آمد بعد از یک دقیقه سامان خواهرش سارا را صدا زد و از او چند دستمال خواست برای  اینکه خون دماغش را پاک کند فردای آن روز سارا و سعیده دوباره به خانه سینا آمده بودند و داشتند با سینا  درباره موضوعات چرت و پرت حرف میزدند که یک مرتبه سینا با حالتی جدی  سعیده نگاه  کرد و گفت:اون چاقویی که بهت گفته بودم رو آوردی؟  !سارا با تعجب گفت:چاقو سینا با آن چشمان زیبای سبزش که علاوه بر موهای بلوندش ویژگی مشترک این سه خواهر  و برادر بودچشمکی به سارا زد و گفت:چیز خاصی نیست سعیده هم دنباله حرف سینا را گرفت و گفت:

آره چیز خاصی نیست ی چاقو خاصه که سینا  آن را به جای یک چاقو دیگه که عین آن بوده به سعید داده که در واقع آن چاقویی که  سینا به سعید داده برای خودش خریده بوده و آن یکی را برای سعید خریده !سارا گفت:گیجم کردی سعیده سینا روبه سعیده کرد وگفت: سارا بیچاره حق داره گیج بشه، اونجوری که تو توضیح  دادی منم گیج شدم سپس روبه سارا کرد و گفت: ببین عزیزم من دوتا چاقو گران قیمتی  گرفته بودم که اونی که واسه خودم بود رو به سعید دادم و اونی که واسه سعید بوده رو  خودم اشتباهه بر داشتم !سارا :حالا فهمیدم و بعد سینا گفت:حالا سعیده بگو ببینم چاقو رو آوردی سعیده هم با سر  جواب مثبت داد و بعد چاقو را به سینا داد سینا:ممنون وبعد آنها دوباره مشغول وراجی شدند دو روز بعد از دعوای سعید و سامان یعنی در روز سه شنبه ۳/۳یا همان سه خرداد جسد  بی جان سامان در حالی که با سه ضربه پی در پی چاقو در ساعت سه و سی دقیقه بعد از  ظهر در حالی که یک چاقو دردستش بود آپارتمانش پیدا شد  برسی های پزشکی قانونی حکایت  از قتل به وسیله همان چاقویی که در دستانش پیدا شده بوده و زمان قتل هم  حدود۳۰دقیقه قبل از پیدا شدن جسد یعنی در ساعت ۳بعد از ظهر تعیین شد

نکته قابل توجه در باره آن چاقو این بود که اثر انگشت دو فرد یعنی سینا و سعید  روی آن پیدا شده و آن چاقو همان چاقویی بود که سعیده در روز پیش از قتل به سینا  داده بود طبق اظهارات سینا، سعید شب قبل از قتل به دیدن او آمده و به نظر سینا  ،سعید چاقو را دزدیده و همچنین سعید انگیزه کافی برای قتل را داشته زیرا سعید در  دو روز پیش از قتل به وضوح گفته که ممکن است مقتول را بکشد و در همان روز دعوایی  هم با مقتول داشته ولی سعید تنها با بخش اول حرف های سینا یعنی ملاقات خودش با سعید موافق بود وبا  باقی حرف های او مخالفت میکرد چیزی که ماجرا را بیشتر از همه برای آقای مسعودی و دستیارش آقای خاتمی که مسولین  این پرونده بودند سخت و دشوار میکرد

این بود که نگهبان و مسول آپارتمانی که مقتول  در آن سکونت داشت قسم میخوردند آخرین شخصی که به دیدار مقتول آمده سعید یا شخصی که  بسیار شبیه او بوده آمده و هر دو آنها یعنی سعید و هم شاهدی  برای اثبات عدم حضور  در محل جنایت داشتند که شاهد سعید سارا بود که می گفت آنها در ساعت وقوع جنایت در  یک رستوران مجلل بودند و برسی دوربین های مداربسته و کارکنان آن رستوران  هم گفته  های ایشان را ثابت میکرد و اما شاهد سینا خواهرش که صبح روز قتل با مقتول ملاقات  داشته و خدمتکاران منزل سینا بودند که می گفتند سینا در موقع جنایت در کتابخانه  منزلش که در طبقه اول خانه است بوده آقای مسعودی در اتاق کاری اش داشت با دستیارش  آقای خاتمی حرف میزد که آقای خاتمی گفت: که ممکن که است که شخص سومی پشت ماجرا  باشد که اگر اینطور باشد او همان کسی است که چاقوی سینا را دزدیده و خودش را به  جای سعید جازده آقای مسعودی گفت: درسته اما نظریه ات یک ایراد داره که اون شخص سوم چطور تونسته  وارد یک خانه بشه که مجهز به پیشرفته ترین سیستم های محافظتی است؟

آقای خاتمی گفت: بله حق با شماست مسعودی پس از این حرف خاتمی به او گفت که میخواهد سوابق کامل سینا را هر جور که  شده گیر بیاورد و خاتمی هم گفت که حتما قربان و بعد مسعودی افزود که می خواهد منزل  سینا و محل نگهداری چاقو را به دقت برسی کند و سپس هر کدام به یک جا رفتند،

خاتمی  به پیش دوستانش که در زمینه بدست آوردن سابقه افراد کار میکنند رفت و مسعودی هم به  خانه سعید چند ساعت بعد که هر دو آنها رسیدند به دفتر کارمسعودی ظاهر افراد موفق را داشتند  و واقعاً هم هر دو آنها اطلاعات خوبی بدست آورده بودند ابتدا خاتمی شروع به حرف زدن  کرد و گفت قربان با یک تیر دو نشان زدم، منظورم این است که هم دست پشت پرده پرونده  قاچاق را پیدا کردم و هم سوابق این سینا رو در آوردم

مسعودی:ادامه بده خاتمی: حتما،این آقا سینا ما همون دست پشت پرده پرونده قاچاق بودهم مسعودی:خیلی  جالبه،این آقا سینا اونجور که بقیه میگن کاملا توی کتابخونه نبوده،منظورم اینه که  این کتابخونه یک پنجره داشته که میتونسته از اونجا بره بیرون و همچنین اون شباهت  بسیار زیادیه  سعید داشته و ممکن بوده نگهبان و مسول آپارتمان او را با سعید  اشتباه بگیرند،در ضمن سعید نمیتونسته چاقو رو در شبی که اومده خونه سینا بدزده چون  طبق اظهارات خدمت کاران سینا چاقو رو در یک صندوق محکم که کلیدش فقط در دستان خوده  سعیده میگذاشته  خاتمی :قربان چرا پس چاقو ها رو عوض کرده؟مسعودی:آفرین به نکته خوبی  اشاره کردی

چون میخواسته  فقط اثر انگشت سعید روی چاقو باشه ولی یک اشتباه مرگ بار  که عدم انداختن دستکش یا استفاده از پارچه موقع گرفتن چاقو و انجام قتل باعث شده  اثر انگشتش روی چاقو باشه آنها دقیقا همین حرف ها را موقع تفهیم جنایت به سینا زدند و سینا هم زد زیر خنده آن دو با تعجب از سینا پرسیدند که چرا میخندد وسینا هم در جواب گفت :کاملا حق  باشماست و من با همان یک اشتباه مرگ بار کارم به اینجا رسید.

 

پایان

 

نویسنده :  امیر رضا پور باغبان!

 

Author Image
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *