چشم بودی اگر، اشک میشدم
کوه بودی اگر، صبر میشدم
گل بودی اگر، گلبرگ میشدم
چشم بودی اگر، اشک میشدم
اما تو ..
تو نه جانی که روح باشم و از تو بروم
نه ابری، که باران شوم و ببارم
و نه حتی خاطرهای که جایی بگذارمت و بروم
تو
تو قافیه های نامنظم یک شعری
که نه میشود آن را نوشت و نه میشود آن را خواند
تو را باید به همراه نفس در سینه حبس کرد
و به همراه آهی عمیق در قلب دفن کرد
این پایان تو نیست
که تو هیچوقت برای من آغاز نشدی
تو همیشه در من ادامه داشتی
بی آنکه بدانی..
لیلی عشایری
روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق